لطفا قانع باشید!!!
همسر شهید شهریاری
سالن عروسی ما سلف سرویس دانشگاه بود. وقتی که سر کلاس درس این را برای بچهها تعریف میکنم، میبینم که بچهها اصلاً در مخیلهشان نمیگنجد.به یاد دارم كه پس از آن با لباس عروس به خوابگاه رفتیم و زندگی بیتكلف خود را آغاز كردیم. دکتر گفت میخواهی خانه بگیرم؟ گفتم نه؛ خوابگاه خوب است. با لباس عروس از پلههای خوابگاه بالا رفتم. یک سوئیت کوچک متأهلی داشتیم. آقای دکتر صالحی استاد ما بود. ایشان با خانمشان، آقای دکتر غفرانی هم با خانمشان، مهمان ما بودند. یک سفره کوچک انداختیم. دو تا پتو و دو تا پشتی داشتیم. با افتخار از این دو استاد بزرگوار در همان خانه کوچک خوابگاهی پذیرایی کردیم. بعد هم دوتایی نشستیم راجع به مسائل هستهای صحبت کردیم.