mani24
پسندها
36,450

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عشق یعنی یک تمنا یک نیاز
    زمزمه از عاشقی با سوز و ساز

    عشق یعنی چشم خیس مست او
    زیر باران دست تو در دست او
    روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت
    هر کسی غصه اینکه چه میکرد نداشت
    چشمه سادگی از لطف زمین می جوشید
    خودمانیم زمین ان زمان این همه نامرد نداشت
    این قلب من یک امانت است از طرف من به تو تا لحظه ای که نفس میکشم

    احساسات من امانتیست به تو از طرف قلبم تا لحظه ای که جان دارم.

    این عشقم امانتیست از طرف قلبم تا لحظه ای که تو را دارم.

    بپذیر از من ، آنچه که میتوانم در راه عشقت فدا کنم.

    مرا ببخش اگر جز این امانتی چیزی در وجودم ندارم.

    همین قلب را دارم که آن هم روزی فدایت میکنم .

    همین چشمها را دارم که در راه عشقت جز اشک ریختن هیچ کاری ندارد.

    احساساتم نیز که در راه عشق تو ،تنها برای تو است.

    کاش میتوانستم پرواز کنم و ستاره ها را برایت بچینم ، کاش میتوانستم خورشید شوم و برای تو بتابم ،

    کاش میتوانستم قطره ای شوم و بر روی تو ببارم ، کاش میتوانستم همچو آسمان سرپناه تو باشم.

    همین قلب را که دارم ، انگار تو را دارم ، میخواستم قلبم را به تو هدیه دهم ترسیدم از فردا که این هدیه را دور بیندازی ،

    آن را به تو امانت دادم که اگر روزی خواستی آن را به من پس دهی تو درون آن باشی.


    ياد بگذشته به دل ماند و دريغ

    نيست ياري كه مرا ياد كند

    ديده ام خيره به ره ماند و نداد

    نامه اي تا دل من شاد كند


    خود ندانم چه خطائي كردم

    كه ز من رشته الفت بگسست

    در دلش جائي اگر بود مرا

    پس چرا ديده ز ديدارم بست
    دوستي فصل قشنگيست پر از لاله سرخ ،
    دوستي تلفيق شعور من وتوست،
    دوستي رنگ قشنگيست به رنگ خدا،
    دوستي حس عجيبيست ميان آفتاب وآب

    آنهایی که رنگ پریدگی پاییز را دوست ندارند . نمی فهمند که پاییز همان بهار است که عاشق شده است




    آدمهاي ساده را دوست دارم.

    همان ها که بدی هيچ کس را باور ندارند؛

    همان ها که برای همه لبخند دارند؛

    آدم های ساده را دوست دارم؛

    بوی ناب آدمیّت مي دهند
    در چشمانم نگاه کن

    این نگاه توست که به من جانی دوباره میبخشد ...


    زندگی من ..

    دل به دل میگوید که دلدار کیست ...که صندوقچه ی اسرار خاطرات چیست ...

    دلم غوغای عشق است و بس ..

    مگر عاشقی کار دلدار نیست ؟

    پس چرا تورادراین محفل رویایی زمزمه یار نیست ؟

    من مملوء از هر چه احساس دلواپسی ..تو را میجویم وانتظارم را پایانی نیست ..

    کجایی یار من ؟...که من از احساس تو در قلبم سرشارم و بس ...

    مرا شمیم بی قراری جوشان است و بس ...

    توئی تکیه گاه من ..

    مرا حبس کن در اغوشت ...که تو را زندانی از ابدیت ترانه ی ارامش است ...

    میخواهم ساکن شوم دنیا را

    دنیای من اغوش توست ..

    ساکن شوم کوچه های عشق را

    که همان قلب توست ...

    میخواهم بشنوم نغمه های روز های زندگی در سایه ی عشق را ...

    که همان ترنم صدای توست ..

    میخواهم .. عطر نفسهایت را در نوای کوچه باغ عشق ساکن نشینم ...

    که همان نفس کشیدن ازبازدم نفسهای توست ..

    مرا همراهی از دل باش ..مرا همراه روزهای وصال درمیعادگاهمان در اغوش یکدیگر باش ...

    دوستت دارم

    شاهزاده ی من ...

    عشق من ...

    لبخند روی لبانم از خنده های توست


    پیچک اغوشم از صداقت توست که مرا خوشبختیست


    زندگی من ......


    من میگویم ......سکوت نمیکنم ...... با تمام وجودم ...دوستت دارم ...


    بخند یار من .....منم انکه تو را هر شب به بالین اغوشش دعوت میکند حتی اگر ندانی ...


    زمزمه لالایی خواب چشمانت را با قاصدک های قلبم برایت میفرستم .........

    زمزمه صدایت را از کائنات .... دعایی برای ره توشه ی راه عشقمان صدا میکنم ...


    ای عشق .........بخند زندگی را .....زیرا من از لبخند تو زنده ام زندگی من ....



    ​عشق من

    این برکه اب میداند که جاری قلبم به اب تورا روان احساس خود میداند ....


    این برکه میداند که من ارامشم را در اغوش تو دارم ...


    مگر میتوان دید و نشنیده گرفت سکوت لحظه های دلتنگی یار را ......


    من دلتنگم .......دلتنگ تو که اواز درونت مرا بی تاب تر از قبل به حکم فرمانی قلبش میخواند ....


    ای کاش بیایی ......و این فاصله را به حقیقت هم اغوشی مان تبدیل کنی ....


    دلم تو را میخواهد .......نگاهت را .....دستانت را ....


    چقدر بیتانم .........بدنم سست از تصور اغوش تو .......


    این تصور برای من حقیقتیست از قلبم .........که تو را برای من به محفل عاشقان میخواند ....


    زندگی من .....


    عشق من

    در اغوشت ارام میگیرم ....همه ی دلواپسیها و دلتنگی هایم را .....

    در اغوشت به باد میسپارم ....

    نگاهم را به سویت روانه میکنم ......

    تنم را به اغوشت وصله میزنم و تو را محو اغوشم میکنم ...

    کالبد وجودم را محصور صدای زمزه ی باران چشمانم میکنم ....

    سکوت درونم را به تن پوشی از جنس مهر در چشمانت تلاوت میکنم ...

    عاشقانه هایم را از قلبم برروی نگاهت حک میکنم ......

    تو را صدا میکنم ...

    سرود عشق زندگیمان را به اوای قاصدک های عاشق یکی میکنم ...

    تو را صدا میکنم ...

    انتظار را تماشای کوچه های تشنه قدمهایمان به سکوت وادار میکنم ......

    تو را صدا میکنم ....

    پس بخوان سکوت انتظار اغوشم را .......که چه بیتاب دلم تو را صدا میکند ......

    زندگی من ...


    امشب

    از ان شبهاییست ........که دل بیتاب است ........عشق ..اواز خوان کوچه های مهتاب است .......

    امشب .......از ان شبهاییست که خاطزاتم را دوباره از نو مینویسم .....

    از شبهایی که نگاهت دوباره در سرنوشتم مینویسم ......

    من خاطراتم را هر ثانیه در خود دوباره تکرار کنان زندگی میکنم ............

    چه شبیست امشب .........من با تو همه عالم را به خواب میکنم ...............

    سکوت میکنم ..........در رویایم تو را تصور میکنم ......

    در رویایی عاشقانه .........تن به تن...... .لب به لب .....تو را نوازش میکنم ......

    اههههههههه ........حرارتت مرا زندگیست .......

    نسیمی که مرا از انسوی دریا میخواند .......

    نفست مرا نسیمی از زمستان سرد به اغوش گرم تابستانیت میخواند .....

    اوووومممم ........نگاهت مرا بهاری از گل های ارغوانی عاشق است ......

    مرا بخوان ......

    به مانندخورشید که روز را ......به مانند ماه که شب را .....

    مرا بخوان ...

    به مانند دل که بی قرار توست ......

    زندگی من ...






    عشق من

    قلبم را تا به ابد به تو هدیه میدهم ......

    نگاهم را

    دستانم را به تو هدیه میدهم ..

    امانتی از من به تو ..باورم را به تو هدیه میدهم ....

    من یک انسانم ....از جنس خاک ...از جنس اب ...از جنس باد ...از عشق هوای نفسهای پروردگارم ...

    پیچک عشق را در وجودم نهفته ام ...و تو را محصور عشقم میکنم ...

    مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!

    بوی عطر تنت را مدت هاست به انتظار نشسته ام ...

    با نگاهم به دنبالت میگردم ...

    توئی تنها بهانه دلخوشی هایم

    تنهایت نمیگذارم ....

    رهایت نمیکنم ....


    تو با نگاهت ..عشقت را در قلبم میپرورانی ....

    دوستت دارم ....

    زندگی من .....






    دفتر شعر من از تو میگوید ....

    از تو ای عشق بی همتای من ...

    انچنان که خواستی و مرا تسخیر اغوش بی منتت کردی ...زندگی را دانستم ...


    تمام فصل ها را به انتظار فصل نگاه تو سپری کرده ام...وحال من دنیا را ازان خود دیدم ...

    فصل نگاه وصال تو امد و کلبه عاشقانه ترانه هایم را مملوء از نغمه های حضور خود کرد ...

    من فصل نگاه تو را ابدیت میخواهم ...

    عشق من ..




    :gol:
    من یاد گرفته‌ام “دوست داشتن دلیل نمی‌خواهد…”

    دل می‌خواهد…!

    ولی نمی‌دانم چرا
    خیلی‌ها…
    و حتی خیلی‌های دیگر…!

    می‌گویند:
    این روزها…
    دوست داشتن
    دلیل می‌خواهد…!!

    و پشت یک سلام و لبخندی ساده…
    دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده،
    دنبال گودالی از تعفن می‌گردند!

    اما

    من سلام می‌گویم
    و لبخند می‌زنم
    و قسم می‌خورم
    و می‌دانم

    “عشق” همین است… به همین سادگی…
    عشق من

    اوای زندگی من توئی ......

    قلب من ......نفسهای من توئی .....

    تپشهای قلبم زاده ی احساس درون توست ......ای شایسته همه ی زیباترین عاشقانه ها ...

    ببین ......این منم که با تو یکی شده ام در در تب و تاب عشق لبریز میشویم از بوسه های امیخته از حرارت ...

    چشمانمان مست از نوازش .......

    بمان ......که ماندنت مرا جانی دوباره است ای سرچشمه ی همه ی عاشقانه ها .......

    شاهزاده ی من ......

    اگر بگویم دوستت دارم

    اگر زیر این باران بی پروا ....چشان چون اهورایی تو را خواهم .....

    چه میگویی به این باران ؟ چه میخواهی تو از باران ؟ تو ای همدم ....

    من اینجا خیس از یادم ...

    تو را با عشق در ذهنم میکاوم ....

    تو میجویم و میدانم تویی یارم .......تویی یارم ..


    نرگس فاطمی

    :gol:




    اگر بگویم دوستت دارم

    اگر زیر این باران بی پروا ....چشان چون اهورایی تو را خواهم .....

    چه میگویی به این باران ؟ چه میخواهی تو از باران ؟ تو ای همدم ....

    من اینجا خیس از یادم ...

    تو را با عشق در ذهنم میکاوم ....

    تو میجویم و میدانم تویی یارم .......تویی یارم ..


    نرگس فاطمی

    :gol:



    امشب

    از ان شبهاییست .......که دل بیتاب است ........عشق ..اواز خوان کوچه های مهتاب است .......

    امشب .......از ان شبهاییست که خاطزاتم را دوباره از نو مینویسم .....

    از شبهایی که نگاهت دوباره در سرنوشتم مینویسم ......

    من خاطراتم را هر ثانیه در خود دوباره تکرار کنان زندگی میکنم ............

    چه شبیست امشب .........من با تو همه عالم را به خواب میکنم ...............

    سکوت میکنم ..........در رویایم تو را تصور میکنم ......

    در رویایی عاشقانه .........تن به تن...... .لب به لب .....تو را نوازش میکنم ......

    اههههههههه ........حرارتت مرا زندگیست .......

    نسیمی که مرا از انسوی دریا میخواند ......

    نفست مرا نسیمی از زمستان سرد به اغوش گرم تابستانیت میخواند .....

    اوووومممم ........نگاهت مرا بهاری از گل های ارغوانی عاشق است ......

    مرا بخوان ......

    به مانندخورشید که روز را ........به مانند ماه که شب را .....

    مرا بخوان ..

    به مانند دل که بی قرار توست ...

    زندگی من ...




    گاهی آنچنان دلتنگت میشوم

    که تمام عاشقانه های دنیا نیز

    این دل بیقرار را آرام نمیکند

    آن لحظه باید فقط تو باشی


  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا