مهنا این چه باحاله جکه که-abyss-ocean گداشته یاد بابام افتادم چندروز پیشرفته بودیم خونه مامان بزرگم بابان وزن داییم رومبل کنارهم نشسته بودن بعد گوشی اون یکی زنداییم گم شده بود هی بابم به این زنداییم میگف پاشوپاشو زیر شماس هی زنداییم میخندید میگفت نه بخدا من بر نداشتم رفت پاشه ثابت کنه برنداشته دیدیم روسش نشسته ترکیدیم همه حالا بابمم یه دستی زده بودا ...