"نمیخوام بهای همراهی را
با حساب و کتاب بسنجم
يا در اندیشه ی خوب و بدش باشم
نمیخواهم بدانم
دوستم میدارد یا نمیدارد
میخواهم بمانم
با کسی که
دوستش ميدارمــــــ...."
نویسنده متن رو هم نمی دونم کیه
پنجره به حال دل من سود نداشت...
بسته و باز ندارد،
خبری نیست که نیست...
زان که باید به دلم باشد و نیست...
در تمام گذر از لحظه ی بی تابی دل
به جز از یاد تو ام مونس تنگی دل...
شکر گویی مداوم برای آنکه باید و نیست...
خدای من خدای من
در این دل سیاه شب
بدون اضطراب و ترس
به شکر تو نشسته ام...
خدای من!
تو بر من از من آگاهتری...
می دانم که می دانی که شادم کردی به دیدن پروانه های سپید...
که فال نیک گرفتم و آرزویی ممکن شد برایم...
از کودکی هایم یادم هست که قاصدک ها را نشانه خبر خوبی می دانستم...
و از امشب پروانه ها را کلید خبری خوب می گیرم...
که هنوز راه تا رسیدن به مقصد بسیار است...
ولی من به لطف تو امیدوارم...
me
چشمم به راه تو به خواب می رود...
لطفی کن و به دیدار این دلم بیا...
هر روز این دلم شبیه جمعه ای است که بغضش شکسته است...
این جمعه را به شوق بیاور و بیا
smart student
خدایا اگر به تو می سپارم آنانکه دوستشان می دارم...
زان جهت است که تو توانمندتری بر محافظتشان...
"اگر به خدا می سپارم
نه اینکه می روم...
من از دنیا می ترسم که تو را به خدا سپرده ام که محفوظ بمانی برایم..."