smart student
پسندها
4,034

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بنشین لیلا! این طور با چشم های غم گرفته و اشکبار، به من خیره نشو.
    من آتش این دل سوخته را؛ این نگاه غمزده را بیش از این تحمل نمی توانم کرد.
    هر چند تو هر روز بر زخمهای من مرهمی تازه گذاشتی
    و من هر روز بر جگر دندان گزیده تو جراحت تازه ای نشاندم،
    اما کیست که بتواند این همه غم را در نگاه یک زن ببیند و تاب بیاورد؟!
    این سیل اشک آتش گون از زیر پایش جاری شود و ایستاده بماند؟!
    بیا لیلا! بیا و تاب بیاور و آخرین ورقهای حادثه را هم از چشمهای من بخوان!
    من دیگر بنای زنده ماندن ندارم.
    مانده ام فقط برای نهادن این بار؛ ادای دِین؛ انجام فریضه.
    و کدام بار، سنگین تر از خبر شهادت سوار؟!
    و کدام دِین، شکننده تر از بیان آن ماجرای خونبار؟!
    و کدام فریضه، سخت تر از خواندن مرثیه یک دلاور برای مادر؟!
    این است که عمر من هم با انجام این فریضه به سرانجام خواهد رسید.

    متنی برگزیده از کتاب "پدر عشق پسر" به قلم سید مهدی شجاعی
    روز شمار محرم قدم به قدم به روز حادثه نزدیک می شود...
    سرگرم مناجاتم و سرمست امشب
    از هرکه جز او کشیده ام دست امشب
    دیر آمده ای رفیق! دیر آمده ای
    تنهایی من سرش شلوغ است امشب

    میلاد عرفان پور
    آرام می شوم به شب گریه های خویش
    این عشق نیست که دنیای بندگی است
    ای پادشاه عشق
    ای حسین من
    من در رثای غمت خون میکشم به چشم
    از من قبول کن
    هرچند کم،ولی
    سلطان کرم کند بر بنده ی حقیر...
    me


    فقط با خط آخرش موافق نیستم...
    من بعد از توی نیامده می روم به خواب...
    "آن گاه که؛ دوازدهمین زنگ نیمه شب نواخته می شود؛
    در انتظار پایان شادی هایت نباش
    و بدان که هیچ دری بروی تو بسته نخواهد شد.
    زیرا در این قصه …
    خداوند ؛ فرشته مهربان توست!!!"
    میلاد تهرانی
    لینک دانلود

    .
    .
    .

    ما ملت گریه سیاسی هستیم...
    ________
    آمدم منتظر آمدنت شدم
    نیامدی!
    ولی من بعد از شب گریه ام باز می گردم...
    اگر آمدی و خواندی دعایم کن
    اشک امشبم فزونی یابد...
    اگر هم آمدی و نخواندی یا نیامدی...
    نیامدی؟
    بگذریم پس...
    me
    خيلــي دوستــت دارم!ده تــا!

    مثــل روز هــاي کــودکــي مــان!

    عميــق،

    پــاک

    و بسيــار . . .

    شاعر: میلاد تهرانی
    گاهی اینقدر چشم به چراغ خانه ات می دوزم که آهسته رفتنت را نمی بینم.
    عرض ادب

    .
    .
    .

    امکانش هست در تاپیک روز هشتم بهمون کمک کنید...(روز هشتم متعلق به حضرت علی اکبر علیه السلام هست..)؟


    و چه اهنگ زیباییست.....
    این اهنگ بودن و نبودن تو..........
    من زمینی ام با همه نقصان یک انسان زمینی...
    بدون بال برای پریدن...
    و به همان وسعت مشتاق پرواز
    درگیر آسمان...
    این است که بر پنجره ام چهره آسمان را حک کردم...
    me
    باور کن!

    هیچ ستاره ای قبل از آسمان متولد نشده

    نخ بادبادک نگاهت را پایین بیاور ...

    به من نگاه کن

    من اندازه ی همین آسمان برهنه

    دوستت دارم...

    و....

    و ....

    شايد كمي بيشتر از آن

    به زمين بنگر

    آسمان مكان فرداهاست

    اكنون به زمين بنگر اي آسمانيه من
    دلتنگی برای من تمامی ندارد !

    فرقی هم ندارد

    جز در مقیاس اندازه و نوع

    وقتی هستی یک جور

    و وقتی نیستی هم ؛ کمی بیشتر !

    من همیشه دلتنگ توام...




    زیر باران

    باید رفت

    و به پیشانی یک ابر نگاهی

    باید کرد

    و در این لحظه که جز تنهایی چیزی نیست

    باید دید

    باید گفت

    زندگی یعنی" تو "

    چه کسی می فهمد

    من تو را می خواهم

    عشق در آستینم

    و نگاه تو به زیبایی چند لحظه دعا است

    تو که رفتی

    زندگی لج کرد

    رفت

    من خودم

    در درون تنهایی ام خواب بودم

    صبح که بیدار شدم

    و به ایوان نگاهت رفتم

    هیچ نبود

    قصه ی عشق من و تو

    روی دیوار ها هم پاشیده

    گل پیچک کنار دیوار

    فهمیده

    که دلم در طلب قلب تو بی تاب شده است ...


    خدای من
    به دیده و ندیده شکر
    به داده و نداده شکر
    به مهرو ماه
    به عشق و آه
    به آن وصال نارسیده شکر
    خدای من خدای من
    تویی تمام هست من...
    خدای من به این قلم
    به این کلام به این ثمر
    به این دل بزرگ غم
    به هر چه می شود
    به سمت توست سپاس من
    me
    وقت خداحافظی حتی واژه هایم فراریند...
    اگر نفسی بود برمی گردم
    "گرم از دست برخيزد که با دلدار بنشينم
    ز جام وصل مي نوشم ز باغ عيش گل چينم
    شراب تلخ صوفي سوز بنيادم بخواهد برد
    لبم بر لب نه اي ساقي و بستان جان شيرينم
    مگر ديوانه خواهم شد در اين سودا که شب تا روز
    سخن با ماه مي گويم پري در خواب مي بينم
    لبت شکر به مستان داد و چشمت مي به ميخواران
    منم کز غايت حرمان نه با آنم نه با اينم
    چو هر خاکي که باد آورد فيضي برد از انعامت
    ز حال بنده ياد آور که خدمتگار ديرينم
    نه هر کو نقش نظمي زد کلامش دلپذير افتد
    تذرو طرفه من گيرم که چالاک است شاهينم
    اگر باور نمي داري رو از صورتگر چين پرس
    که ماني نسخه مي خواهد ز نوک کلک مشکينم
    وفاداري و حق گويي نه کار هر کسي باشد
    غلام آصف ثاني جلال الحق و الدينم
    رموز مستي و رندي ز من بشنو نه از واعظ
    که با جام و قدح هر دم نديم ماه و پروينم"
    زن کـــه باشـــی ، عاقــــبت یـــک جــــایـــــی ، یــــک وقتــــی بـــه


    قــــول شــــآزده کـــوچـــولـــو دلـــت اهلـــی یــــک نفــــر می شــــود !


    دلــــت ، بــــرای نــــوازش هـــایـــش تنـــگ می شــــود ؛ حتــــی


    بـــــرای نــــوازش نکــــردنش ! تـــو مــــی مانــــی و دلتنگــــی ها ،


    تــــو می مانــــی و قلبــــی کـــه لحظــــه هـــای دیـــدار تنـــد تـــر می تپـــد ...


    ســـراسیمــــه می شـــوی ، بـــی دســــت و پا می شــــوی


    ،دلتنــــگ می شــــوی ، دلــــواپس می شــــوی ، دلبستـــــه می


    شــــوی ...

    و می فهمـــــی ، نـــمی شــــود "زن" بــــود و عاشـــــق نبــــود
    خدای من مثل قرار این چند شب با کوله باری از بغض ناگفته به آغوشت می آیم...
    با توبه ای که هر صبح می شکنم...
    به سمت محبت بی مرز تو می آیم ...
    که باز آرامم کنی که بدانم هر چه بر سرم می رود ارادت توست...
    باز هم ببخش مهربان خدای من!
    از این همه فاصله

    از انتهای نامعلوم این کوچه های بی چراغ و چلچله

    چرا .........می ترسم ...... ؟

    من از لحظه ای که چشم های تو

    بین آوار این همه نگاه معنا دار گم شوند

    من از دمی که بازدم تو پاسخش نباشد

    می ترسم

    اما اگر راستش را بخواهی

    نمی دانم که از عاقبت این همه ترانه های بی جواب

    می ترسم یا نه؟!

    فقط می دانم که.....عاشقم

    عاشق سکوت ستاره

    عاشق لطافت صبح

    عاشق صبر خدا

    من عاشق ترانه های بی قفس ِ پر از کبوترم

    من عاشق واژه های ساده و بی تکلفم

    واژه هائی که بشود با آب غسلشان داد

    من عاشق نگاهی از جنس آب

    و

    لبخندی از جنس صداقتم!

    من عاشق عطر یک احساس باران زده ی نمناکم

    من عاشق یک دنیا آسمان زلالم

    که ببارد .... که برای من بشود ،

    بهانه ای از جنس معجزه

    تا بگویم تو را به حرمت این ابرها که می گریند قسم....

    از این ساده تر و بی تکلف تر در کلام من نمی گنجی



    ای معنای عاشق بودنم
    تو میروی و من فقط نگاهت میکنم تعجب نکن چرا گریه نمیکنم بی تو .....،

    یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو ......،

    همین یک لحظه باقی است و شاید همین یک لحظه

    اجازه ی زیستن در چشمان تو را داشته باشم.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا