Milad.dhg
پسندها
69

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بله عروس هلندی!
    خب صحبت نمیکرد فقط سوت میزد!
    یمقدار عصبی بود:/
    ممنون که یه دور البوم مارو دور زدین:)
    سلام صب بخيل
    خوبين؟
    اين روزا واسه ما هم دعا كنينا
    مرسي عزيز مهربوني از خودتونه:smile:
    باشه حتما .ترمزش خراب بود آخه.
    از دعای شما دوستانه که زنده ام
    ممنون از لطفت
    شبت ناز
    بابا پسر داییم داشت تندمیرفت من کنار راننده بودم!اگه کمربند نداشتم الان سینه قبرستون بودم!:(
    شرمنده ناراحتت کردم
    فقط به شما گفتم توباشگاه
    خدا رحم به مامان و بابام کرد که یه دونه دخترشون شب سالگرد ازدواجشون نمیره!
    من برم لالا.
    ممنون یادم بودی آقا میلاد
    پرید بالا با سمت من خورد زمین
    خوبه آتیش نگرفت:cry:
    تو خیابون نزدیک خونمون!
    کار خدا پشت سرم دوستم بود (ماشین پشت سریم)
    اگه یکی با سرعت می اومد یا اگه ماشین سنگین بود من نابود شده بودم!
    آره خوبم هیچیم نشد
    ماشین له شد
    اما سالم اومدم بیرون
    خداروشکر
    به خاطر این شبای عزیزه!
    206 بود ملق خورد دوتا سمت من کامل خورد به بلوکا رفت تو شیشه ها داغون شد !
    درود
    خوبم.شما خوبی ؟
    دیشب تصادف ناجور کردم ماشین چپ کرد!
    البته من راننده نبودم
    اما سالم موندیم!
    همه میگفتن معجزه شده!
    سلام مرسی آره خیلی بهش می خورد.خوش باشین همیشه.
    کلاغ لکه ای بود بر دامن آسمان و وصله ی ناجور بر لباس هستی . صدای ناهموار و ناموزونش خراشی بود بر صورت احساس . با صدایش نه گلی می شکفت و نه لبخندی بر لبی می نشست . صدایش اعتراضی بود که در گوش زمین می پیچید .
    کلاغ خودش را دوست نداشت ، بودنش را هم . کلاغ از کائنات گله داشت .
    کلاغ فکر می کرد در دایره ی قسمت نازیبایی تنها سهم او ست .
    کلاغ غمگین بود و با خودش گفت :
    - کاش خداوند این لکه ی زشت را از هستی می زدود .
    پس بال هایش را بست و دیگر آواز نخواند .
    خدا گفت :
    - عزیز من ! صدایت ترنمی است که هر گوشی شنوای آن نیست اما فرشته ها با صدای تو به وجد می آیند . سیاه کوچکم ! بخوان فرشته ها منتظرند .
    ولی کلاغ هیچ نگفت .
    خدا گفت :
    - تو سیاهی . سیاه چونان مرکب که زیبایی را از آن می نویسند و زیبایی ات را بنویس . اگر تو نباشی ، آبی من چیزی کم خواهد داشت . خودت را از آسمانم دریغ نکن .
    و کلاغ باز خاموش بود .
    خدا گفت :
    - بخوان ، برای من بخوان . این منم که دوستت دارم ، سیاهی ات را و خواندنت را .
    و کلاغ خواند ، این بار عاشقانه ترین آوازش را .
    خدا گوش داد و لذت برد و جهان زیبا شد .
    هه هه هه ... ببخشید نمیتونم جلوی خودم و بگیرم.:redface:
    مرسی داداشی نازم:heart::love::w40::w36::w38:
    زندگی در اعماق عادت ها؛

    هیچ فرقی با مرگ ندارد؛
    تو مرده ای؛
    فقط معنای مرگ را نمی دانی ...
    سلام میلاد جان خوبی؟
    عزیزم عکسی که گذاشتی برام باز نمیشه ولی دستت درد نکنه که یادی ازم کردی.بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس:D
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا