mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من اکثر نوشته هاتو دوس دارم
    وخدا شاهده با اکثرشون ازته قلبم های های گریه میکنم
    عجیب تا ته قلبم روسوخ میکنه:)
    باید از محشر گذشت
    این لجن زاری که من دیدم سزای صخره هاست ،
    گوهر روشن دل از کان و جهانی دیگر است ،
    عذر میخواهم پری ...
    من نمیگنجم در آن چشمان تنگ ،
    با دل من آسمانها نیز تنگی میکنند ،
    روی جنگلها نمی آیم فرود ،
    شاخه زلفی گو مباش ،
    آب دریا ها کفاف تشنه این درد نیست ،
    بره هایت میدوند ،
    جوی باریک عزیزم راه خود گیرو برو ...
    یک شب مهتابی از این تنگنای بر فراز کوها پر میزنم،
    میگذارم میروم ،
    ناله خود میبرم ،
    دردسر کم میکنم ...
    چشمهائی خیره می پاید مرا،
    غرش تمساح می آید بگوش ،
    کبر فرعونی و سحر سامریست ،
    دست موسی و محمد با من است ،
    میروی ، وعده آنجا که با هم روز شب را آشتیست ،
    صـبـح چنـدان دور نیست ...
    سلام مانی جون خوبی؟
    میتونی با کلمات برگ،رنگ،صدا،آشنا ی شعره کوچولو یا قطعه کوچولو بگی؟
    عجله دارم
    هی خانم
    که خیره نگاه می کنی
    لباسم شبیه او بود یا قد و قواره­ام؟
    شرم نکن / من درد ِ تو را می فهمم
    من هم به یاد ِ او
    به ابرها و آدم­ها
    حتا به دیوار
    خیره شده­ام
    هر چه دلت می­خواهد نگاه کن
    درست مثل فنجان قهوه
    که ته می کشد
    پنجره
    از تصویر تو کم کم
    می شود تهی
    حالا
    من مانده ام و
    پنجره ای خالی و
    فنجان قهوه ای
    که از حرفهای نگفته
    پشیمان است
    عادت نکرده­ام هنوز...
    خیال می­کنم
    روزی باز می­گردی
    آرام از پشت سر می­آیی،
    مرا که به انتهای خیابان خیره شده­ام
    دوباره به نام کوچک صدا می­زنی و
    عمر تنهایی­ام به پایان می­رسد.
    در این سرزمین
    مرا آن­قدر شکسته­اند
    که دیگر نه سنگ را به یاد می­آورم
    نه آرامشِ آینه را.
    با این حال
    من
    هرگز
    نومید نمی­شوم،
    زیرا هر بیراهه­ ی بی­ دلیلی
    تا ابد
    بیراهه نخواهد ماند...
    من آنقدر با تو بوده­ام
    که از بودن کنار دیگران سردم می­شود...
    تعريف کن
    تعريف که می­کنی پايت را همان­جايی می­گذاری
    که روزی من چراغ برداشته­ام،
    و گام تو اين­گونه با دست من آشنا می­شود.
    تعريف کن،
    همه­ی تعريف­ها برای آنند که دست­ها تنها نمانند.
    برای تو بود اگر به ایستگاه رفتم
    اگر دست تکان دادم
    برای تو بود
    حالا به­خاطر ِ تو از هر قطار می­گریزم
    .
    .
    .
    عاشقانه­های جهان برای تو بود اگر سروده شد
    برای تو تنها
    امام حسین علیه السلام فرمودند:
    مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَةِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ

    آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو می آورد.
    کافی،ج2،ص373


    .
    .
    .
    •۩❖۩•...باز این چه شورش ست که در خلق عالم است...•۩❖۩•.
    عشق من

    این برکه اب میداند که جاری قلبم به اب تورا روان احساس خود میداند ....


    این برکه میداند که من ارامشم را در اغوش تو دارم ...


    مگر میتوان دید و نشنیده گرفت سکوت لحظه های دلتنگی یار را ......


    من دلتنگم .......دلتنگ تو که اواز درونت مرا بی تاب تر از قبل به حکم فرمانی قلبش میخواند ....


    ای کاش بیایی ......و این فاصله را به حقیقت هم اغوشی مان تبدیل کنی ....


    دلم تو را میخواهد .......نگاهت را .....دستانت را ....


    چقدر بیتانم .........بدنم سست از تصور اغوش تو .......


    این تصور برای من حقیقتیست از قلبم .........که تو را برای من به محفل عاشقان میخواند ....


    زندگی من .....

    :warn:لطفا اطلاع رسانی کنید
    قرائت همگانی زیارت عاشورا...

    .
    .
    .
    .
    لبیک یا حسین
    گیرم کسی احوالم را جویا شد!
    تا آنکه باید باشد،
    نپرسد
    راست حالم را نمی گویم...
    پس همان نپرسیدنش بهتر!
    اگر راه حلی یافتی مرا هم خبر کن...
    سردرگمی ام را فقط خدا می داند!!!
    زندگی من ..

    دل به دل میگوید که دلدار کیست ...که صندوقچه ی اسرار خاطرات چیست ...

    دلم غوغای عشق است و بس ..

    مگر عاشقی کار دلدار نیست ؟

    پس چرا تورادراین محفل رویایی زمزمه یار نیست ؟

    من مملوء از هر چه احساس دلواپسی ..تو را میجویم وانتظارم را پایانی نیست ..

    کجایی یار من ؟...که من از احساس تو در قلبم سرشارم و بس ...

    مرا شمیم بی قراری جوشان است و بس ...

    توئی تکیه گاه من ..

    مرا حبس کن در اغوشت ...که تو را زندانی از ابدیت ترانه ی ارامش است ...

    میخواهم ساکن شوم دنیا را

    دنیای من اغوش توست ..

    ساکن شوم کوچه های عشق را

    که همان قلب توست ...

    میخواهم بشنوم نغمه های روز های زندگی در سایه ی عشق را ...

    که همان ترنم صدای توست ..

    میخواهم .. عطر نفسهایت را در نوای کوچه باغ عشق ساکن نشینم ...

    که همان نفس کشیدن ازبازدم نفسهای توست ..

    مرا همراهی از دل باش ..مرا همراه روزهای وصال درمیعادگاهمان در اغوش یکدیگر باش ...

    دوستت دارم

    شاهزاده ی من ...

    من با قدم های باران نفس میکشم که پاییز تمام بهار من است....
    عاشق باران نشو
    ببارد شاد میشوی هم پایش
    نبارد دلتنگ میشوی برایش...
    هر چهار فصلت پاییز میشود با عشق باران
    عشق من ...

    نوشته ای ازصمیم قلبم برای تو میگویم ...

    شعری سرشته شده از احساس ناب عاشقی .......

    که من ز چشم هایی اهوراییت عاشق شدم ....

    عطر وجودت ..ارامشبخش ثانیه های دلتنگی ام ...

    اوای بی قرار من .......

    با تو سفر میکنم به اسمان ......روایت میکنم نغمه ی دلدادگی را ....

    مرا دریاب که بی تابم در این محفل ...

    سراغی گیر ......از قلبم .....که من محو تماشایم .......نگاه پر از سکوت بی همتای عشقم را ....

    پر از دردم .....پر از خواهش ......که جانم را برای تو به صحرای جنون رانم ....

    منم لیلی به از مجنون صحرای دگرگون شقایق ها ....

    یک عاشق ......

    کزین دشت مرا باش باران محبت...در ارامشی بی وصف ....

    کز جانم برایم برتر است یادت .....یارمن ....






    [IMG]
    به مناسبت روز جهانی شهرساز :

    مسابقه روز جهانی شهرساز - یک خط برای تو... ( یک جمله خطاب به شهرسازان ):gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا