mona-70
پسندها
1,361

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • باشه باشه
    اصن این رسمش نبود:cry:
    هم ما هم بقییه ر و ناراحت کردی
    زودی برمی گردی
    منتظریم هستیم
    بیخود کردی، ب خدا مونا اگه نیای پاکش کنی میکشمت دیوونه خنگ
    دوستای گلم دلم واسه همتون خیلی تنگ میشه.....مواظب خودتونو خوبیاتون باشین....دوستون دارم..................خداحافظ
    چه كربلاست...
    چه کربلا ست که آدم به هوش می آید
    هنوز ناله زینب به گوش می آید

    چه کربلاست کز آن بوی سیب می آید
    صدای ناله ی شاهي غریب می آید

    چه کربلاست کز او بوی مُشک می آید
    هنوز ناله ز لب های خشک می آید

    چه کربلاست که بوی گلاب می آید
    صدای گریه طفل رباب می آید

    چه کربلاست که بوی عبیر می آید
    صدای کودک نا خورده شیر می آید
    کچل فسقله خنگ نیستی؟!ادهوکی فک کردی داداش دسته گلمو میدم ب تو ک دیوونه ش کنی نخییییییر :D
    "امشب
    می خواهم بگوییم
    مرا
    ب ب خ ش
    تکه تکه حرف ها ازدهانم بیرون می ایند
    می ترسم نکند
    شاکی شوی
    می ترسم نکند
    رد شوم
    می ترسم
    به فرشته ها بگویی با این دیگر کاری نداشته باشید این به خودش واگذار شده
    میترسم خدا
    می ترسم
    پس شکسته
    می گویم
    ب ب خ ش
    تا رحم کنی
    به این
    ش ک س ت ه
    اما هرچقدر من بد سابقه ام تو خوش سلبقه ای
    در ترس هم امیدم به تو را رها نمیکنم
    به همین امیدی که در دلم کاشته ای پیشت می اییم
    و
    می گوییم
    ب ب خ ش"
    وقتی خداوند حیف نون را آفرید فرشتگان جمع شدن به خدا گفتند: سجده کنیم؟ گفت نه سنگ دستشه فرار کنید:|
    ای خداااااااااا
    من که همیشه اینجا بودم
    اینیبار نبودم
    اصلا خب
    سلام:smile::smile:
    واااای ینی تو مردی خودتو جای زن ب داداشم قالب کردی!من هی میگم این ب درد نمیخوره ها:D
    ياد من باشد فردا دم صبح
    به نسيم از سر صدق سلامي بدهم
    و به انگشت نخي خواهم بست تا فراموش نگردد فردا
    زندگي شيرين است، زندگي بايد كرد
    گرچه دير است ولي
    كاسه‌اي آب به پشت سر لبخند بريزم، شايد
    به سلامت ز سفر برگردد
    بذر اميد بكارم در دل، لحظه را دريابم
    من به بازار محبت بروم فردا صبح
    مهرباني خودم عرضه كنم
    يك بغل عشق از آن‌جا بخرم
    ياد من باشد فردا حتماً
    به سلامي، دل همسايه خود شاد كنم
    بگذرم از سر تقصير رفيق، بنشينم دم در
    چشم بر كوچه بدوزم با شوق!
    تا كه شايد برسد همسفري، ببرد اين دل ما را با خود
    و بدانم ديگر قهر چيز بديست!
    يا من باشد فردا حتماً
    باور اين را بكنم، كه دگر فرصت نيست!
    و بدانم كه اگر دير كنم، مهلتي نيست مرا
    و بدانم كه شبي خواهم رفت...
    و شبي هست، كه نيست پس از آن فردايي
    ياد من باشد
    باز اگر فردا، غفلت كردم
    آخرين لحظه‌ از فردا شب
    من به خود باز گويم اين را:
    مهربان باشم با مردم شهر
    و فراموش كنم هرچه گذشت....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا