smart student
پسندها
4,035

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • سلام دوست من... دور بعدی عکاس باشی از راه رسید:)

    منتظر حضور شما هستیم:gol:
    عالی بود. ممنون.
    ______________________

    عقده های انسانی از عقیده و رسالت و مسئولیت ناشی می شود و "عقیده داران" ند که "عقده و درد" دارند.

    دکتر شریعتی


    احساسی که برایت خرج می کنم

    برگ های سوار بَر آب رفته به جویند،

    می دانم،باز نمی گردند...
    smart student


    امیدها و آرزوها مثل قطرات اشک در باران در واقعیت گم می شوند.
    کمی تلخ شده ام ولی

    هنوز برای شیرینی لحظه های زندگی ات دعا می کنم

    می گویند دعا در حق دیگری گیراست...
    smart student


    امیدم شیشه ای است ،

    با خون دل تا به امروز رساندمش...

    با پرتاب سنگی ناامیدم نکن...!
    smart student
    خلوتی می سازم وسیع

    گوشه ای برگزیده ام شیشه ای

    و دست نوشته هایم را نقش بر دیوارهایش می کنم...

    smart student


    آرزوهایم سنگین شده

    هیچ قاصدکی تحملش نمی کند...

    قبل از پرواز می شکند...!
    smart student
    سنگین می شود کوله بارت با این همه دلنوشته های من

    اینجا می گذارمشان

    تا باری بر دوشی نباشند

    و جایی بر کسی تنگ نکنند

    اینجا بی آنکه بشناسیَم می نویسم

    و اگر روزی بخوانی شان هیچ رابطه ای نمی یابی بین منِ محکم و این دانش آموزِ باهوشِ(smart student) پر از احساس

    باز هم خواهم نوشت

    برای تو که نمی شناسی ام و من...
    smart student


    امید

    آرامش

    اعتقاد

    عشق

    ایمان



    همه شان به خدایم باز می گردد

    که نفس می کشم هنوز...
    smart student
    نامه اي در جيبم...

    و گلي در مشتم...


    غصه اي دارم با ني لبكي...


    سر كوهي گر نيست...


    ته چاهي بدهيد...


    تا براي دل خود بنوازم...


    عشق جايش تنگ است!

    زنده یاد حسین منزوی

    و رسالت من این خواهد بود

    تا دو استکان چای داغ را

    از میان دویست جنگ خونین

    به سلامت بگذرانم

    تا در شبی بارانی

    آن ها را

    با خدای خویش

    چشم در چشم هم نوش کنیم

    حسین پناهی



    هنوز هم تاب خوردن میان کودکی هایم ...

    آرامم می کند.

    هر چند آرامشی تلخ...
    smart student
    فریاد نمی زنم

    نزدیک تر می آیم

    تا صدایم را بشنوی
    عمران صلاحی
    باور كن ، صدامو باور كن
    صدایی كه تلخ و خسته ست
    باور كن ، قلبمو باور كن
    قلبي كه كوهه اما شكسته ست
    شكسته ست

    باور كن ، دستامو باور كن
    كه ساقهء نوازشه
    باور كن ، چشم منو باور كن
    كه يك قصيده خواهشه

    وسوسهء عاشق شدن
    التهاب لحظه هامه
    حسرت فرياد كردنه
    اسم كسی با صدامه

    اسم تو هر اسمی كه هست
    مثل غزل چه عاشقانه ست
    پر وسوسه مثل سفر
    مثل غربت صادقانه ست

    باور كن اسممو باور كن
    من فصل بارون برگم
    مطرود باغ و گل و شبنم
    درختم درخت خشكی
    تو دست تگرگم

    باور كن هميشه باور كن
    كه من به عشق صادقم
    باور كن حرف منو باور كن
    كه من هميشه عاشقم
    در تـــــو

    هــــزار مزرعـــه خشـــخاش تازه است.

    آدم

    به چشم های تو معتاد می شود...
    حمید مصدق

    حرمت نگه دار دلم... گلم...
    کین اشکها
    خونبهای عمر رفته من است

    میراث من نه به قید قرعه نه به حکم عرف
    یکجا سند زده ام همه را
    به حرمت چشمانت
    به نام تو

    حسین پناهی


    تا حس تعلیق را تجربه نکنی

    گامهایت برای رفتن محکم نمی شود...
    smart student
    نیستیم !
    به دنیا می آییم
    عکس ِ یک نفره می گیریم !
    بزرگ می شویم ،
    عکس ِ دو نفره می گیریم !
    پیر می شویم ،
    عکس ِ یک نفره می گیریم ...
    و بعد
    دوباره باز
    نیستیم
    حسین پناهی
    وقتی عشقت غصه داره

    سوال نکن

    فقط آغوش باز کن
    از دلم رست گیاهی سرسبز

    سر برآورد درختی شد نیرو بگرفت

    برگ بر گردون سود

    این گیاه سر سبز

    این برآورده درخت اندوه

    حاصل مهر تو بود

    می دانی چیست ؟
    به نظر می رسد زندگی مشکل نیست ،
    بلکه مشکلات زندگی اند !
    می بینی ؟...
    می بینی به چه روزی افتاده ام ؟
    حق با تو بود !
    می بایست می خوابیدم !
    اما به سگ ها سوگند ،
    که خواب کلکِ شیطان است ،
    تا از شصت سال عمر ،
    سی سالش را به نفع ِ مرگ ذخیره کند !
    می شود به جای خواب به ریلها
    و کفش ها
    و چشم ها فکر کرد
    و از نو نتیجه گرفت که با وفاترین جفت های عالم ،
    کفش های آدمی اند !
    می شود به زنبور هایی فکر کرد
    که دنیای به آن بزرگی را گذاشته اند
    و آمده اند زیر سقفِ خانه ی ما خانه ساخته اند !
    می شود به تشبیهات خندید !
    به زمین و مروارید !
    به خورشید و آتشفشان !
    به ستاره ها و فرزانه های عشق !
    به هوای خاکستری و گیسوهای عروس ِ پیر !
    به رعد و برق ِ آسمان و خشم ِ خداهای آهنی !
    تصور کن !
    هنوز هم زمین گرد است و منجمین پیر ِ کنجکاو ،
    از پشت تلسکوپ های مسخره شان
    ــ که به مرور به خرطوم فیل های تشنه شبیه می شوند ــ
    به دنبال ِ ستاره ی ناشناخته ی تازه تری می گردند !
    به من بگو ! فرزانه ی من !
    خواب بهتر است یا بیداری ؟
    به هر زبان و لحنی که می گویم رهایم نمی کنند

    کاش خاطراتت را هم با خود می بردی...
    smart student
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا