smart student
پسندها
4,035

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره




  • سازِ زندگیِ مرا خنده های تو کوک می کند،

    کمی برایم بخند...
    smart student
    [IMG]


    چشمانم را می بندم،

    رویاهای گرمم را جان می بخشم...

    آرام می شوم،

    با پاکی احساسِ نور در پشت پلک بسته ی چشمانم...
    smart student


    بدون لالایی می خوابم

    کمتر لبخند می زنم

    سنگین تر گام برمی دارم

    بیش تر سکوت می کنم...

    می ترسم،

    گمانم کودک درونم پیر می شود...
    smart student


    کاش دویدنت به سویِ من بود،

    نه گذر از من!

    تکلیف مشخص می شد...

    آنگاه می دیدی زودتر از تو

    منِ مقصد به تو می رسیدم...

    اما با رفتنت،

    نمی دانم چه باید کرد؟...
    smart student


    با چه کسی به رقابت برخاستی،

    که اینچنین می دوی؟

    آرام هم که می رفتی این دل از تپش می ایستاد...

    هیچ شُکی به حرکتش وانمی دارد!

    جز تو که نماندی!...
    smart student


    گاهی حسودی می کنم به توی مخاطبم،

    که در نوشته هایم جان می گیری...!

    هر بار"من "می نویسم ،

    و در هر تپش تو را می خوانم...

    smart student
    خودت را جای آفتاب بگذار

    صورت آفتابگردان را ببین



    شاد باش و بخند،

    حتی اگر تمام دنیا هم وارونه شد!

    به وارونگی اش بخند...
    [IMG]

    آری

    کودکانه قید غصه های بزرگ را باید زد...
    smart student
    آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد
    ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است
    زیرا او دیگران را خوشبخت تر از آنچه هستند تصور میکند.
    (مونتسکیو)




    یک نفر دلش شکسته بود
    توی ایستگاه استجابت دعا
    منتظر نشسته بود...

    Click here to view the original image of 828x432px.
    در من کودکی هست
    ایستاده بر بامِ خانه
    با دست‌هایِ باز
    با میل وحشیانه به پرواز
    در من کودکی هست
    نشسته بر لب حوضی‌ قدیمی‌
    زیرِ پلک‌هایش موجی از
    ماهی‌ و دریا و ساحلی حقیقی‌
    در من یک کودک جسور
    از تهِ تاریکی‌ خیز بر می‌دارد
    در آغوش می‌گیرد
    کسی‌ را که از تنهایی ترس دارد
    کسی‌ را که اندوهِ چشم‌هایش را
    هیچ کس دیگر ندارد
    کودکی که هر شب وقتِ خواب می‌پرسد
    گنبدِ به این کبودی
    چرا من بودم و تو نبودی
    باد و باران دیگرحرفی بامن نمی زنند

    وگرنه حتما شعری داشتم

    که نم نمک درباد بخوانم


    پاییز مرا به بادفراموشی سپرده ست

    وگرنه آوازی داشتم

    به باد بدهم


    کوچه های مهر

    دیگر مرابه چشم کودک دبستانی نمی بینند

    وگرنه حتما بهانه ای می یافتم

    تا مثل باد

    در کوچه ها بدوم...
    مادربزرگ

    پای زنانگی ام

    در کدام افسانه ات سُر خورد؟!

    لا به لای انگشتهای دیو جا ماندم

    بی چراغ جادو…

    برگرد

    قصه از اول بگو

    کودک آرزوهایم

    عصا گم کرده است


    نیستی و من سطر به سطر نوشته هایم را به باد می دهم

    در صفحه های این دنیای مجازی

    بی آنکه بدانی در گوشه ای از این مسطحِ گرد

    به هوای آمدنت می نوشتمشان...

    باشد که این باد بُرده ها به گوشَت برسند

    تو که نمیایی...

    و

    باز مثل همیشه خوب ترین خوبِ دیروز و امروز و فردای من می شوی...



    و من

    روز به روز تنگ تر در آغوش می گیرم این زانوی غمگین را...
    smart student



    این تنهاییِ سر به زیر را با هیچ کس تقسیم نمی کنم...

    گمانم به این اندازه در دنیا سهم داشته باشم،

    که پایبند بمانم به آنکه تنهایم نگذاشت...

    این تنهایی،اتصال من و خداست...
    smart student


    تصمیم گرفتم به مناسبت "روز جهانی کودک و مهرورزی با کودکان" کمی با کودک درونم مهربان تر باشم...

    شاید آرام گرفت

    smart student
    خدایا باران می خواهم

    شادمانه پاک شدن

    خدایا

    کمی کودکی می خواهم...
    smart student
    [IMG]


    بدون تو

    در نیامدنت

    سهمِ من می شود

    این دنیای خاکستریِ غم گرفته،

    سطر هایی که از سرانگشتِ احساسم جاری می شود بر صفحه هایِ سفید...

    می بینی منِ گریزان از انشاء را،

    بی آنکه عاشق باشم،

    بی آنکه شکست خورده باشم،

    به نوشتن وامی داری با تصور آمدنت...
    smart student




    برای رفع تنهایی نمی خواهمت،

    هنوز هم شادی هایم را برای آمدنت نگه می دارم...

    این انتخاب من است

    تا آمدنت

    بی هیچ هیاهویی به جاده ی تنهایی ام باز می گردم...

    به خدایم بسپار!!!
    smart student


    زمان نوشتن داستان زندگی ات

    اجازه نده هیچ کس قلم را در دست بگیرد!


    "بعضی افراد با صحبتی هزاران کلمه ای هنوز نمی توانند شما را بفهمند

    و دیگرانی وجود دارند که بدون یک کلمه صحبت کردن شما را می فهمند"

    گاهی چقدر جای دسته دوم در زندگی مان خالی می شود...


    ناله وا جگر نزن اینقدر
    جگرت را شرر نزن اینقدر
    با صدای نفس نفس زدنت
    پشت در بال و پر نزن اینقدر
    بیشتر می زنند بر روی طشت
    ناله بیشتر نزن اینقدر
    پشت در هیچ کس به فکر تو نیست
    پس سرت را به در نزن اینقدر
    صورتت را مکش به روی زمین
    خاک را بر قمر نزن اینقدر
    سن و سالت نمی خورد بروی
    آه! حرف سفر نزن اینقدر
    وسط کوچه ات می اندازند
    به لب بام سر نزن اینقدر
    عمه ات را صدا بزن اما
    ناله یا پدر نزن اینقدر
    ناله بر شاه کاظمین کجا؟
    ولدی گفتن حسین کجا؟

    شاعر : علی اکبر لطیفیان
    قبل از آنکه برای عکسم

    به دنبال قاب بگردی .

    خوب مرا نگاه کن ...



    براي ديدن اين عكس با اندازه واقعي اينجا كليك كنيد . اندازه واقعي اين عكس 650x423 مي باشد


    [IMG]
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا