زنده باشید . در غیاب من دوستان کم نظیری هستند که دلگرمی میدند
خانومه تو خلوتش گلی در چمنزار شده بی یار برای یار می نویسه و به نسیم و شبنم و پروانه دل میده
شـــب است و در بـه در کوچـه های پـر دردم
فقیر و خسته به دنبـال دوسـت مـیـگردم
اسیـر ظلمتـم ، رفیق کـجـــــــــــا ماندی؟
من بـه اعتبار تو فانوس نیـاوردم...
قبل از جنگ، حاجی جوشكار بود. او كارش را درست و با صداقت تحويل میداد و در برابر دريافت دستمزد، منصفانه عمل میكرد. هميشه به كارگران خود سفارش میكرد، سعي كنيد كاری را كه انجام میدهيد زيبا، مستحكم و با دستمزد منصفانه باشد.
دوستی با حاج حسين افتخار بود... حرف شنوی بچهها از ايشان در قبل از انقلاب، آستانه انقلاب و دوران دفاع مقدس بسيار بالا بود.
پیری برای جمعی سخن میراند. لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند. او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟