بیا
بیا بگووو
تا کجا قرار است
سکوت شب خیمه ای شود
بر حجم این غربت
خب
لا اقل می فهمم تا کی هوا هست زمین وزمان هست
لا اقل
گام هایم را تا انتهای همین سفر همیشگی عمود می کنم
من که
چیزی نخواستم
بجز ذره ای از تو
تکه ای کوچک از تو شدن
خود نبودن
شایدم هم ایراد از همین نخواستن های مغرورانه ام باشد
شاید...
اما
اینبار عجز ی نیست
تنها فاصله است
سکوت است
و شایدم تو
شایدم دیگر هیچ.