یکی از آشناها مریض بود میخواستم برم خونشون عیادت..
رفتم سوپری سر کوچشون.به فروشنده گفتم:آقا یه آبمیوه ی بزرگ بهم بدین.
گفت:چی باشه؟گفتم:فرقی نمیکنه.....به سلیقه خودتون...هر چی دادی دادی..
گفت:انار بدم؟گفتم:نه!
گفت:انگور بدم؟گفتم:نه!
گفت:انبه بدم؟اینو که گفتاعصابم خورد شد!

گفتم:ای بابا!آقا شماهم هر چی اولش "ان" داره داری میدی به ما!!
بنده خدا فروشنده یه ربع آویزون شده بود به در یخچال;از خنده نمیتونست حرف بزنه!!
