یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام علی جان مرسی بابت عکست به دل نشست..:gol:
    خوشا بحال گیاهان که عاشق نورند

    ودست منبسط نور روی شانه های انهاست
    نه وصل ممکن نیست
    همیشه فاصله ای هست
    اگر چه منحنی اب بالش خوبیست
    برای خواب دل اویز وتر ونیلوفر
    همیشه فاصله ای هست
    دچار باید بود

    وگرنه زمزمه حیرت میان دو حرف حرام خواهد شد
    بی تو مردم


    چه کسی خواهد دید مردنم را بی توبی تو مردم مردم...
    گاه با خود می اندیشم
    خبر مرگ مرا با تو چه کسی خواهد گفت؟!
    و ان زمان که خبر مرگ مرا میشنوی روی تو را کاشکی میدیدم
    شانه بالا زدنت را بی قید و تکان دادن سر و تکان دادن دستت
    که عجب عاقبت مرد افسوس؟!!!
    من به خود می اندیشم
    چه کسی باور کرد جنگل جان مرا؟!
    اتش عشق تو خاکستر کرد.............
    واای ممنون از پیامت..تو صفحه خودت که خوندمش تو دفتر یادداشتم یادداشتش کردم حالا اومدم دیدم واسم فرستادی..ممنون
    (زندگی یعنی بودن در غالب خود..)
    [IMG]مادر، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا.
    آن‌گاه که مادر، گهواره را تکان می‌دهد ، عرش خدا به لرزه درمی‌آید.
    و همه‌ی فرشتگان سکوت می‌کنند تا زیباترین سمفونیِ هستی را بشنوند:
    لالایی مادر
    .............
    کاش یک روز همه می فهمیدند که هدف چیست!!!

    خدا کیست که می گویند همین نزدیکیست لای این شب بو ها پای آن سرو بلند!!!
    کاش یک روز همه مجنون باشند تا بفهمند چه دردیست جدایی از عشق
    کاش روزی برسد همه آزاد شوند از قفس نفس تـــهی
    آری این روز چه روزی باشد همه آزاد همه شاداب کسی تنها نیست
    سعی می کنم
    تنهایی ام را وسعت دهم تا انجا که نمی دانم کجاست
    تا بالاترین نقطه ی دنیا
    تا قلب ان کودک تنها
    تا تنها نباشد
    و هم بازی رویا هایش باشم
    تا دیو سیاه را از خوابش دور کنم
    تا هنگامبی که قد کشید و جوانی شد محکم و با صلابت و زیبا
    بداند زندگی یعنی بودن در قالب خود
    دل بستن به یک نور
    نه خویش نه غیر
    تا راحت داشته هایش را نبازد
    تا بداند امده است زندگی کند نه انکه در بند کسی یا چیزی باشد
    کودک معصوم کودک نمکین
    اسوده بخواب
    فردای تو زیباست
    خدا با توست:smile:
    بود نبود زیر آسمان کبود
    مسافری بود تنهائ تنها
    ازشهری دوری دور ها
    با کو له باری غمها
    جوان اما خمیده همچون کمان
    زیبا ولی پر از چین ها
    در نگا ه های سرد اش
    آیه های شکست واندوه
    درلبان خشک وخموش اش
    میل هزارگفتگو
    نگا هش در جسجوی نگاهی آشنائ
    لبا نش در اشتیا ق کلا می با همز بانی
    دلش نگران برای شهر ویران اش
    دراندیشیه آنکه چه شد فرزندانش
    او از آن شهری دوری دورها
    از سرزمین قصه ها و افسانه ها
    از دیار جنگ ها وغارت ها
    از میان بمب ها و راکت ها
    اُ فتان و خیزان ،با تلاش فراوان
    بسوی دیاری نا آشنا
    او در آن دیار در میان آدمها
    آدمها همه با هم یکجا
    اودر میان همه تنهای تنها
    در انتهای هر سفر
    در آیینه
    دار و ندار خویش را مرور می کنم
    این خاک تیره این زمین
    پاپوش پای خسته ام
    این سقف کوتاه آسمان
    سرپوش چشم بسته ام
    اما خدای دل
    در آخرین سفر
    در آیینه به جز دو بیکرانه کران
    به جز زمین و آسمان
    چیزی نمانده است
    گم گشته ام ‚ کجا
    ندیده ای مرا ؟
    ....
    ممنونم.....خوشحالم که نظرم رو قبول دارین.
    این نظر لطف شماست:redface:
    بله درسته تصحیح کردم ممنون از راهنمایی تون:)
    باشه چشم.....دعاتون میکنم...شما هم منو دعا کنین....یکی بهم گفت یکی از امامایا پیامبرا گفتن با زبونی دعا کنین که باهاش گناه نکردین...یعنی درحق هم دعا کنین چون شما بازبون دیگران گناه نکردین...موفق باشی داداش علی
    خدا دوستون داشته هاااا....اگه من دعا کنم یه موقع دیدین واستون نامه اومد اون یکی نتیجه ام اشتباه بوده هااا...گفته باشم....
    در این هیاهوی بیرون
    در این بی سامانی ها و شلوغی های زمان و مکان
    به گوشه ای پناه می برم
    به درون
    تا خلوتی داشته باشم
    و حسابم را با خودم یکسره کنم
    تا ارام شوم
    ورک وپوست کنده بگویم به خویش تمام جملات گلوگیر را تمام انچه که سالها روی خستگی ها و بی کسی ها رسوب کرده و بغضی شده کهنه
    غافل از اینکه
    درون هم بزگترین تنهای این دنیای بی کران است.
    از خویشتن هم می گذرم
    جالب است در بیرون و درون جایی پیدا نکنی و در بهتی عظیم سر کنی
    انوقت به کجا به کدامین مامن باید پناه برد
    می مانی
    لحظه ها را در حیرانی سر می کنی
    و سوالت را در کوچه پس کوچه های عالم فریاد میزنی
    می شنوی
    صدایی گرم
    صدایی عمیق
    صدایی زیبا
    صدایی پیدا
    که می خواندت و می گوید
    بنده ی من به اغوش من باز ا
    عاشقانه بیا
    تا هستی شوی
    بخروشی و بجوشی
    تا .................................]
    آخی منم کنکور دادم ولی الکی بود نخونده بودم زیاد..ایشاا... سال بعد....دعا میکنم اگه قابل باشم....اگه خلوته پس چرا نمیاینننن؟؟؟!!!!!
    خداروشکرعاااااااااااااااالیم....چه خبرا؟؟؟دیگه سری هم به ما نمیزنید؟؟؟؟؟سرتان انقدر شلوخ پلوخه عایا؟؟؟؟من نمیتونم بزرگ بزرگ صحبت کنم هویجوری اشکال داره؟؟؟؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا