mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • شاهزاده ی من .........

    می دانی که چقدر دوستت دارم .........

    می دانی که همه ی باورم توئی .....

    میدانی که نفسهایم توئی .......

    هیچگاه دوری از تو را تاب نیاورم ......

    دوستت دارم
    چند نکته برای اینکه رابطه ی بهتری با دیگران داشته باشید

    1.همیشه با عزیزانتان با لحنی اهسته و شیوا صحبت کنید.

    2.دیگران را همان گونه که هستند بپذیرید.

    3.اشتباهات خود را بپذیرید و برای رفع انها تمام سعی تان را بکنید.

    4.به حقوق دیگران احترام بگذارید.

    5.همیشه طوری رفتار کنید که وجدانتان اسوده باشد.

    6.با بخشش دیگران ارامش را به خودتان بازگردانید.
    خدایا :
    نعمت سلامتی مبدا همه نیازهاست وعاقبت به خیری مقصد همه نیازها.
    به بزرگیت سوگند آنرا به تمامی دوستانم عطا بفرما .
    آمین:gol:

    باور كن زندگي سخت است...
    وقتي تنها از نگاه دل من مردي!!!
    برگرد ...
    حداقل خودت را به دلم ثابت كن
    حساب ديگران هم با دلشان...


    به همه گفته ام دوستت ندارم
    بالاخره آنچه دوست دارند گفتم
    با خيال راحت فرار كن...
    من اينجا حواس همه را پرت كرده ام!
    خیلی بارون دوست دارید. بهتون این شعر رو تقدیم می کنم ...

    سلامی بر خلوص قطره های خالصت باران
    بگو زخم سیاه شب چه کرده با دلت باران
    درودی می فرستم از ته قلبم بر این غیرت
    به امیدی که بنشیند به قلب عاشقت باران
    ببار اینک کمی تا تازگی باشد نصیب خاک
    بروید نرگسی شاید که باشد لایقت باران
    تو از ابری من از خاکم که با باریدنت پاکم
    س‍پاس از بارش الماس وار صادقت باران
    تو مثل آسمان زیبا و زیباتر ز پروازی
    دلم را برده از کف این شکوه ساده ات باران
    خدا داند چه اسراری ز باریدن شود آغاز
    تمام راز ها افتاده روی شانه ات باران
    نه تنها خاک بلکه عاشقان خواهان بارانند
    چه محکم گشته پی های ستون خانه ات باران

    :gol:
    اینجا دفتری است از لحظه لحظه خاطرات من ........

    از قهرها و اشتی ها

    از دلدادگیها

    از دوست داشتنها

    از دور شدنها

    از اشکها و از لبخندها

    مینویسم و دفترم را مرور میکنم ......زیرا دربرگیرنده تمامی خاطرات من است ..........

    دوست دارم نشستن در ساحل دریا را ....

    لحظه هایی که حرف سکوت کرده ای را دردلم دارم

    دریا را راز دارم میدانم

    هر نسیمی از دریا .....بوسه هایی دارد از جنس نوازش ....

    و اغوشی که در برمیگیرد اغوش ظریف مرا ....

    صدای دریا زمزمه هایی را از عشقش به ساحل .....برایم بازو میکند که او نیز بی تاب است ....

    دریا سکوت را به امواجش میخواند ...

    ساحل همان میعادگاه عاشقانه های من و دریاست .....

    از وقتی که بودنم را یاد دارم
    تا امروز.......
    که هنوز هم بودنم را می بینم
    هیچ وقت ..............هیچ کجا...............بر هیچ کس عاشق نبوده ام
    من نه شبی را با اندوه کسی به خواب رفته ام
    ونه صبحی را به شوق کسی از خواب برخاسته ام
    نه از نگاهی مرده ام
    و
    نه از بوسه ای دوباره متولد شده ام
    اما شنیده ام
    عشق حس خوبی است
    مثل پرواز
    شاید عشق نگاه مادر باشد (همیشه نگران)
    یا شاید دستان پدر( همیشه خسته)
    یا شاید لالایی بی بی (که چه عاشقانه زمزمه می کند برای کودکان کودکانش )
    نمی دانم
    شاید
    عشق تو باشی
    عشق من باشم
    شاید همین سطرها
    همین جمله ها...........همین واژه ها
    شاید عشق همین باشد
    شاید........





    شاهزاده ی من .........

    می دانی که چقدر دوستت دارم .........

    می دانی که همه ی باورم توئی .....

    میدانی که نفسهایم توئی .......

    هیچگاه دوری از تو را تاب نیاورم ......

    دوستت دارم


    لحظه های دلتنگی ام ...

    من .....خاطره به خاطره .....مرور میکنم اوای درونم را ...

    سکوت میکنم ...عاشقانه هایم را ...

    سکوت میکنم نگاهم را ...

    وتنها ورق های دفترم را با سکوت دلم ......نگاهم ....احساسم .....مینویسم.......






    دوست دارم نشستن در ساحل دریا را ....

    لحظه هایی که حرف سکوت کرده ای را دردلم دارم

    دریا را راز دارم میدانم

    هر نسیمی از دریا .....بوسه هایی دارد از جنس نوازش ....

    و اغوشی که در برمیگیرد اغوش ظریف مرا ....

    صدای دریا زمزمه هایی را از عشقش به ساحل .....برایم بازو میکند که او نیز بی تاب است ....

    دریا سکوت را به امواجش میخواند ...

    ساحل همان میعادگاه عاشقانه های من و دریاست .....

    باران نوازشم کن .........

    مرا بنگر که برای دیدارت کوچ کرده ام به دشت ها ........

    مرا نوازش کن ........

    من ارامم ......

    مرا با بوسه هایت عاشقانه خواب کن......

    من از جنس توام ......من ازجنس دلهای باران دیده ام ...

    منم ........اواره ی همان دشتی که خواب دیده است مرا ....

    منم ....اهنگ ترنم عشق تو ......

    ببار باران ....

    ببار ...



    خیابانهای خیس شده از نگاه باران ....

    عاشقان را میطلبند ....

    برای لحظه ای عاشقی کردن ...

    برای دل دادن ...

    برای سکوت ...

    برای فریاد ..

    برای قرار های عاشقی ...

    برای بوسه های ناب عاشقانه ...

    برای اغوشهای حسرت خورده ی یار ...

    چه زیباست عاشقی کردن ...در اغوش باران ...


    کجایی یار من ....


    این عشق ......قلبمان را بهاری کرده است ....

    در رویایی عاشقانه هستم .......چشمانم را میگشایم ........عشق را در چشمان همیشه بهاری تو میبینم ....

    من ....تو را میخوانم ......به دنبال نجوای عاشقانه تو میگردم ....و نگاهت را میابم که مرا پر ازبوسه های عاشقانه میکند ...

    کجایی یار من ؟؟؟ کجایی ترنم وجود من ؟؟ نفسهایم ازتوست .........تکیه گاهم از وجود پر از شعله های عشق توست ...

    من را جانی دوباره ببخش ......زندگی من .....

    و اما اشنایی مان در یک چهارچوب نبود ...

    اشنایی مان در یک محیط پر از ابهام .....پر از احساس ....

    در یک روز بارانی

    زیر یک الاچیق

    یادت هست ؟؟؟

    چگونه نوازش میکردیم قلب هایمان را .....

    هر دو هیچ نمیگفتیم

    تنها سخنمان با نگاهمان بود ..

    سخنی از جنس دل ...

    سخنی از جنس سکوت .....



    من « ارگ بم » و خشت به خشتم متلاشی
    تو « نقش جهان »، هر وجبت ترمه و کاشی
    این تاول و تب‌خال و دهان سوختگی‌ها
    از آه زیاد است، نه از خوردن آشی
    از تُنگ پریدیم به امید رهایی
    ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی
    یک بار شده بر جگرم زخم نکاری؟
    یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟
    هر بار دلم رفت و نگاهی به تو کردم
    بر گونه‌ی سرخابی‌ات افتاد خراشی
    از شوق هم‌آغوشی و از حسرت دیدار
    بایست بمیریم چه باشی چه نباشی

    :gol:
    اینجا دفتری است از لحظه لحظه خاطرات من ........

    از قهرها و اشتی ها

    از دلدادگیها

    از دوست داشتنها

    از دور شدنها

    از اشکها و از لبخندها

    مینویسم و دفترم را مرور میکنم ......زیرا دربرگیرنده تمامی خاطرات من است ..........
    از وقتی که بودنم را یاد دارم
    تا امروز.......
    که هنوز هم بودنم را می بینم
    هیچ وقت ..............هیچ کجا...............بر هیچ کس عاشق نبوده ام
    من نه شبی را با اندوه کسی به خواب رفته ام
    ونه صبحی را به شوق کسی از خواب برخاسته ام
    نه از نگاهی مرده ام
    و
    نه از بوسه ای دوباره متولد شده ام
    اما شنیده ام
    عشق حس خوبی است
    مثل پرواز
    شاید عشق نگاه مادر باشد (همیشه نگران)
    یا شاید دستان پدر( همیشه خسته)
    یا شاید لالایی بی بی (که چه عاشقانه زمزمه می کند برای کودکان کودکانش )
    نمی دانم
    شاید
    عشق تو باشی
    عشق من باشم
    شاید همین سطرها
    همین جمله ها...........همین واژه ها
    شاید عشق همین باشد
    شاید........



    شاهزاده ی من .........

    می دانی که چقدر دوستت دارم .........

    می دانی که همه ی باورم توئی .....

    میدانی که نفسهایم توئی .......

    هیچگاه دوری از تو را تاب نیاورم ......

    دوستت دارم


    لحظه های دلتنگی ام ...

    من .....خاطره به خاطره .....مرور میکنم اوای درونم را ...

    سکوت میکنم ...عاشقانه هایم را ...

    سکوت میکنم نگاهم را ...

    وتنها ورق های دفترم را با سکوت دلم ......نگاهم ....احساسم .....مینویسم.......




    دوست دارم نشستن در ساحل دریا را ....

    لحظه هایی که حرف سکوت کرده ای را دردلم دارم

    دریا را راز دارم میدانم

    هر نسیمی از دریا .....بوسه هایی دارد از جنس نوازش ....

    و اغوشی که در برمیگیرد اغوش ظریف مرا ....

    صدای دریا زمزمه هایی را از عشقش به ساحل .....برایم بازو میکند که او نیز بی تاب است ....

    دریا سکوت را به امواجش میخواند ...

    ساحل همان میعادگاه عاشقانه های من و دریاست .....

    باران نوازشم کن .........

    مرا بنگر که برای دیدارت کوچ کرده ام به دشت ها ........

    مرا نوازش کن ........

    من ارامم ......

    مرا با بوسه هایت عاشقانه خواب کن......

    من از جنس توام ......من ازجنس دلهای باران دیده ام ...

    منم ........اواره ی همان دشتی که خواب دیده است مرا ....

    منم ....اهنگ ترنم عشق تو ......

    ببار باران ....

    ببار ...



    خیابانهای خیس شده از نگاه باران ....

    عاشقان را میطلبند ....

    برای لحظه ای عاشقی کردن ...

    برای دل دادن ...

    برای سکوت ...

    برای فریاد ..

    برای قرار های عاشقی ...

    برای بوسه های ناب عاشقانه ...

    برای اغوشهای حسرت خورده ی یار ...

    چه زیباست عاشقی کردن ...در اغوش باران ...


    و اما اشنایی مان در یک چهارچوب نبود ...

    اشنایی مان در یک محیط پر از ابهام .....پر از احساس ....

    در یک روز بارانی

    زیر یک الاچیق

    یادت هست ؟؟؟

    چگونه نوازش میکردیم قلب هایمان را .....

    هر دو هیچ نمیگفتیم

    تنها سخنمان با نگاهمان بود ..

    سخنی از جنس دل ...

    سخنی از جنس سکوت .....



    گاه دلتنگ میشوم ،
    دلتنگتر از همه دلتنگها ،
    گوشه ای مینشینم و میشمارم
    حسرتها را و محاکمه میکنم
    وجدانم را ،
    من کدام قلب را شکستم
    و کدام احساس را له کردم
    و کدام خواهش را نشنیدم
    و به کدام دلتنگی خندیدم
    که اینچنین دلتنگم


    دوست دارم نشستن در ساحل دریا را ....

    لحظه هایی که حرف سکوت کرده ای را دردلم دارم

    دریا را راز دارم میدانم

    هر نسیمی از دریا .....بوسه هایی دارد از جنس نوازش ....

    و اغوشی که در برمیگیرد اغوش ظریف مرا ....

    صدای دریا زمزمه هایی را از عشقش به ساحل .....برایم بازو میکند که او نیز بی تاب است ....

    دریا سکوت را به امواجش میخواند ...

    ساحل همان میعادگاه عاشقانه های من و دریاست .....

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا