عمری به عبث درره مقصود دویدیم/یک عمر دویدیم به مقصد نرسیدیم
چون تایر اواره ای تشویش گرفته/هر لحظه از این شاخه بدان شاخه پریدیم
از خلق جهان خیر ندیدیم از این رو/در گوشه ی تنهایی و خلوت بخزیدیم
بودیم یکی اهوک رام ولیکن/گرگان به کمینگاه چو دیدیم رمیدیم
شهد لبن کودکی از خاطر ما برد/زهری که از این کاسه ی وارونه چشیدیم
چون دست عجل رخت حیاط از تن ما کند/در بستر خواب ابدی رخت کشیدیم
هم خاک شود باز،گرفتم که دگربار/چون سبزه ی نو خواسته از خاک دمیدیم
در جلوه بود یار هر سو پدیدار/گر کور نبودیم چرا یار ندیدیم..؟
گیتی است سنا گلشن اراسته لیکن/ماجزعلف هرز ازاین باغ نچیدیم