مگر قرار ما این نبود
که نبینم ساقه ای بشکند
مگر قرار ما این نبود
که نبینم دلی ترک بردارد
مگر ان روز کنار دوستانم برایت اشک نریختم
و درخواست نکردم
که دردها را
به جان من بریزی
تا من اتش بگیرم
نه انها که نباید
مگر من نگفتم
اگر گفتم چرا نشد
شاید رازهایی باشد
که من از انها بیخبر باشم
رازهایی که خودت می دانی بس
پس حد اقل مسکن می توانی بر این زخم عمیق بگذاری
تا شاهد اشکی ترکی و شکستگی دلی نباشم
به من ایستادگی و صبر را بیشتر از همیشه بیامو ز و بفهمان
ای تمام زیبایی
ای تمام بی نهایت نیکی
شاید
امروز
یا فردا
و فردا های
دیگر
کسی باشد
هم جنس نور
هم قد اسمان
هم توان کوه
حتی از همه ی اینها هم بیشتر
حتی دلش از دریاها بیش تر
وسعت سایه ی مهرش هم اندازه ی بالهای تمام پرستو ها
شاید
باشد
بیاید
حتما هست
شایدی وجود ندارد
خیلی می خواستم صاف و ساده با شم
بدون هیچ خورده شیشه ای
رفتم
نیتم همین بود
می خواستم فقط برای خودشون اگر لیاقت باشه نوکر باشم
اما
یه موقعه هایی توجه دور می شد از پیش ارباب عالم
برا همین
نصفه نیمه شد همه نیت ها
خودتون این بنده ی نصفه نیمه رو بپذیرید
تا شاید با نگه شما که نه(من کی باشم شما نگاه هم کنید) با نگاه نوکران خاص شما
من هم درست بشم
کا مل بشم
به به، به سلامتي
جه خبرا داداشي؟ابجيتونم خوبه و هي ميره يزد بر ميكرده:دي امشبم قراره برم
كدوم امتحان؟ ما مثل بقيه از اين سوسول بازيا نداريم:دي
ميريم صب تا شب تو دل خاك ميون جانوران درنده خونه مردمو متر مي كنيم، ما مرديم داداشي جان، مرد!؛)