mani24
پسندها
36,501

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اری .........همسفر لحظه های من ......

    توئی ....انکه اغوشم برای اوست ........

    لحظه هایم را در اغوش بگیر .........

    لحظه هایی که تمامیت من تو میشود .......
    مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم

    چند ساعت شده از زندگیم بی خبرم

    این همه فاصله ، ده جاده و صد ریل قطار
    بال پرواز دلم کو که به سویت بپرم

    از همان لحظه که تو رفتی و من ماندم و من
    بین این قافیه ها گم شده و در به درم

    تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر
    این همه فاصله کوتاه شود در نظرم

    بسته بسته کدئین خوردم و عاقل نشدم
    پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم

    بی تو دنیا به درک ، بی تو جهنم به درک
    کفر مطلق شده ام دایره ای بی وترم

    من خدای غزل ناب نگاهت شده ام
    از رگ گردن تو، من به تو نزدیک ترم
    ♥ من تورا ♥

    درک تنهایی و دلتنگیم یک دنیا صبر میخواست و مهر


    و تو چه با سخاوت هر دو را در بر داشتی


    ای معنی سبز تمام کلام ناگفته ام


    تو را تا هنگامی که نفسی در کنج سینه باشد


    با همه ی وجود


    و با دستان خالیم


    دوست خواهم داشت
    مینـــویســــم سـرشـــار از عـشـــق

    بـــراے تـــویــی ڪـﮧ همیــشــــــﮧ ...

    تنهـــا مخـاطـبـــ خـــاصّ دل نـــوشـتـــﮧ هــــاے ِ منــــی

    بــــراے تــــو ڪـﮧ بـخـوانـــی

    بـــدانـــی

    دوستـــــ داشتـنـتــــ בر مـَــטּ بــــی انتـــهـاستـــــــ ...
    نزديک مي شوي به من


    فرسنگها در منی

    در من خانه مي کني

    در من حضور مي يابي

    لحظه به لحظه

    هرجا و هر کجا

    توي انگشتهايم جاري مي شوي

    سطرسطرخاطراتم را مي نگاري

    خنده مي شوي

    حرف مي شوي


    دلم که مي گيرد

    ازچشمهايم مي باري

    کيستي؟

    کيستي تو ؟

    کيستي تو که اين همه

    در من مي تابي

    بي آنکه کاسته شوي

    بي آنکه غروب کرده باشي

    کيستي؟

    کيستي تو که اين همه

    سزاوار حرفهاي عاشقانه اي

    کيستي تو که ديدنت زندگي

    رفتنت مرگ است

    در من بمان

    از هنوز تا هميشه
    من ستاره توام ..........

    ستاره ی تو زندگی من .......

    این شبها رو به صبح میرسانم به این امید که روزی دستانت را در دستانم لمس کنم

    و حرف های دلم را که عاشقانه های منند برایت بگویم .......



    دستهايم را تنها تو بگير شعرهايم را تنها تو بخوان

    و مرا صدا كن

    به تماشاي بهاران در باغ به فرود برف بر روي درختان غريب

    بگذر از راهي پر برگ در فصل خزان

    اين خزان كه چنين مي گذرد مي توانست بهاران باشد

    چه زمستان ملال انگيزي در راهست

    باز هم ريزش برف

    باز هم شر شر باران در شب باز هم يك شب طولاني

    باز هم پنجره اي بسته و دستاني سرد باز هم خيره شدن به در و ديوار اتاق

    سال ها پيش زمستان هم زيبايي داشت

    خنده ها خنده ديگر بود

    دختري بود كه در خاطره هايش در شب به تو مي گفت سلام

    و به همراه تو مي رفت به مهماني گنجشك هاي كوچك باغ

    و دلش را به تو مي پيوست در اوج بلا تكليف سال هايي كه گذر كردند

    و تماشاي بهاران را با خود بردند

    فصل ها مي گذرند من در اينجا به تو مي انديشم و دريغا كه همه هستي من

    همچو آن جوي طويلي ست كه بر سينه دشت روز و شب مي گذرد

    فصل هايي كه اگر بودي بهتر بود
    دستانم را بگیر .........

    بگذار تو رابه اسمان ببرم ......

    جایی که همه ی ستارگان در اغوش شب بیدارند ........

    عاشقانه میگویند از غربت دلهایشان ........

    از عشق می گویند ......

    از دوستداشتن ...

    من نیز تو را در اغوش شب پر از ترانه میکنم .....

    مرا صدا کن ......زندگی من ......
    مرا عاشقانه در آغوش بگیر ...

    از من نپرس چقدر دوستت دارم ...

    اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست , به من نگو که چگونه بی توزیستن را تمرین کنم ,,,

    مگر ماهی بیرون از آب می تواند نفس بکشد , مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم ...

    بگو معنی تمرین چیست ؟ بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟ بریدن از خودم را ؟

    مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...

    از من نپرس که اشک هایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم ,,,

    همه می دانند که دوری تو روحم را آزار می دهد,,,

    تو خود , پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند ,,,

    نگاهت را از من برندار , مرا از من نگیر ...

    هوای سرد اینجا را دوست ندارم ...

    مرا عاشقانه در آغوش بگیر


  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا