mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بـگذار از دوسـت داشـتنت بـگویـم....

    وپـشـت فـرداهـا پـنهـان شـوم

    بـگـذار چـراغـی بـرداشـتـه ...وتـا رسـیدن بـه" تــو" دوام بـیـاورم

    در دسـتـهای تـو ...هـر روز شـاعـر مـی شـوم !!!

    تـنـهـا بـا شـنیدن یـک واژه از "تــو "بـه آرامـش بـاران می رسـم ..
    درست همین جا

    همین گوشه دنج دنیا بود که عاشقانه هایم را برایت باز گفتم

    و تو چه عاشقانه مرا بستی در آغوشت

    یادت هست

    آن روز تو مرا در آغوش کشیدی و من برای اولین بار با حس خوب تو پرواز کردم

    سبک سبک سبک و سبک تر از همیشه لحظه ای بود که سنگینی سرت را روی شانه هایم حس کردم

    به یاد داری

    تمام ساعات آن روز را

    خوب میدانم که به یاد داری

    شاید نگفتنش دلیل بر پنهان کردنش نباشد

    دوست دارم بیایی و باز عاشقانه در گوشم بگویی

    آری خوب به یاد دارم
    .
    .
    .

    سلام مانی جان!!

    خوبی داداش!

    خدا قوت ، شرمنده دیگه شما جور ما رو هم بکش ... :redface::gol:
    عزیزم با یک خواهرجدید دیگه اشنا شدم .........دیروز توی تاپیک فراق یار باهاش اشنا شدم .........اسمش کوروش کبیر90

    ...مثل اون خواهرم.....اسمش ساراست ....الان دوتا خواهر به اسم سارا دارم .........خیلی خوشحالم ....
    دوستت دارم ای عاشقانه ترین لحظه ی زندگی ام ،

    تو را میخواهم ای تو که آنقدر دور شده ای از من که دیگر نمیبینمت ،

    و این قلب من است که شاید حسرت داشتن تو را برای همیشه داشته باشد!

    دوستت دارم ای تو که هر چه فکرش را میکنم برای من ، برای قلبم و احساسم مثل و مانندی نداری

    و می آیم به سویت ، دنبال میکنم عطر و بویت ، پا میگذارم جای قدمهایت ، تا شاید در این راه دوباره همسفرم شوی ،

    دوباره نفس بدهی به تنی که آنقدر رفته که بی نفس است !




    بیا... بیا
    و مرا مهمان کن
    به یک فنجان چای گرم
    به قدم زدن در کوچه ای بی انتها
    و کمی نسیم خنک
    بیا و مرا مهمان کن
    به یک حس خوب
    به بوسه ای روی گونه سرخ
    به ضیافت یک نگاه
    بیا و مرا مهمان کن
    به نوازشی بی پایان
    به زمزمه ای عاشقانه
    به گرمای دستانت
    بیا...
    بیا و مرا مهمان کن
    به هوای آغوشت ....!!!!!!






    ديگر چشمانم دارند خو ميگيرند،به اين نبودن‌هاي هميشگي‌...هر از چند گاهي آمدني،رفتني،لرزشي....

    .بي آنکه ببيني اين ترانه ها،چه دارند بر سربي قراري‌هاي من مياورند...



    .خيالي نيست،خيالي نيست....به عادت هايت،باز عادت مي‌کنم!!!
    تو خاطره ای هستی از روزهای شیرین زندگی ام.

    تکرار میکنم دوستت دارم ، تکرار میکنم به عشق تو زنده ام ، تا بدانی و بفهمی که چقدر برایم مقدسی

    خداوند مهربان را سپاس میگویم که یکی از فرشته هایش را به من هدیه داد تا به عشقش ، این زندگی سخت را با آرامشی

    عاشقانه ادامه دهم.

    از اینکه تو را دارم دیگر هیچ غمی ندارم و هیچ آرزویی جز همیشه تو را داشتن از خدا نمیخواهم

    ای هدیه با ارزش من از طرف خدا برای این قلب تنها ، دوستت دارم تا آخر دنیا.


    بهترین آدمهای زندگی شما آنهایی هستند

    که چایتان پیش هم یخ کرده است . . . !



    _________

    سلام و (پیشاپیش) عرض تبریک به مناسبت ولادت ام ابیها سلام الله علیها

    مـــــــ (در باشگاه)ـــا باشیم یا نباشیم به یاد دوستان خوبی چون شما هستیم.

    چاکّرِِِاتیم ...:gol:
    به امید تو دل به آسمان بسته ام ، به یاد تو به آسمان نگاه میکنم ، میبینم ستاره ها را، میشمارم تک تک آنها را…

    به عشق تو شبها را تا سحر بیدار می مانم ، مینویسم درد دلم را ، تا فردا برایت بخوانم .

    به هوای تو به آسمان تاریک خیره میشوم تا شاید چهره ماه تو را ببینم.

    واقعیت این است که دلم برایت تنگ شده ، حقیقت این است که دلم به انتظار دیدن تو نشسته.
    از تو به تو رسیدم ، شدم قلبی و برایت تپیدم ،

    تا از تپشهای من ، مال تو باشم ،

    همیشه و همه جا جزئی از وجود تو باشم…

    از تو به آسمانها رسیدم ، شدم خورشید و بر روی دنیا تابیدم !

    از تو به دریاها رسیدم ، مثل یک موج خروشان در آغوش ساحل قلبت خوابیدم!

    از تو به عشق رسیدم ، عاشق شدم و راز عشق را فهمیدم !

    از تو به همه چیز رسیدم ، شدم همدلی برایت و همه درد دل هایت را شنیدم!

    از تو به فرداها رسیدم ، خوشبختی را در کنار تو بر روی صفحه دفتر عشق کشیدم!

    از تو به رویاها رسیدم ، در خیالم به حقیقت رسیدم ، تو را لمس کردم و طعم عشق را با تو چشیدم!

    روزها میگذرد ، لحظه به لحظه با تو شیرین است ، زندگی ام با تو همین است که من رسیده ام به جایی که دلم نمیخواد

    هیچگاه ترک کنم این دنیای عاشقانه را!
    ای عشق...

    ای عشق ِ ناآرام ما، تو آمیخته‌ای ما را با تقدیر و پیچ و تاریكی و ناگهانی ِ باران،

    شیطنت نكن، تاریك كه شدی ای عشق، دوباره نور باش،

    دوباره رهایی باش، دوباره امید باش

    كه تویی تنها بهانه شادی، غم، هراس، آرامش روح...

    ای عشق پوستین كه می‌اندازی، رنگ كه می‌گردانی

    ، تاریك كه می‌شوی، می‌خندانی و می‌گریانی،

    آنگاه كه انگار نیستی، آنگاه كه انگار رهای‌مان كرده‌ای...

    چنین مكن... چنان مباش...

    تویی تنها بهانه آرامش ِ نازنین ِ یك برگ

    در هیاهوی طوفان و هراس زمین و ولوله‌ی آسمان...

    هرگاه كه خواستی بروی، نرو!

    هرگاه كه خواستی تاریك شوی، روشن باش!

    هرگاه كه خواستی خاموش شوی،

    آواز بخوان، هرگاه كه خواستی پنهان شوی،

    پنهان مشو. هرگاه كه خواستی خسته شوی،

    خسته نباش... ما به تو بندیم... همیشه باش.

    همیشه‌ی غم‌ها و شادی‌ها باش.

    ما را با آنها چه كار تنها تو باش... تنها تو باش... ای عشق...
    داشت غزلی متولد می‌شد،

    بی‌وزن و بی‌قافیه،

    دلم تنگت شده باز.

    باران هوای زمین كرده.

    این چه رسمی است كه هر سال در بوسه‌ باران زمین و آسمان -بهار-

    حسرت به كام ما می‌بارد!

    تا كی خیالم را در غلغله بهاری باران و خیابان به دنبال استعاره رها سازم؟

    بهار من، كدامین بهار ازآن من خواهی شد؟

    امید من، كی شكوفه را از لبخند تو خواهم بویید.

    حقیقت ِ عشق ِ من، تا كی فاصله را استعاره‌ی بهار و اطناب ِ باران و

    ایجاز ِ رعد پر خواهد كرد؟

    ناگهانی ِ آسمان و پیچِ تند ِ جاده‌ی زندگی‌ام، كی در انحنای امید ِ رنگین كمان

    و خیال ِ راحت سرازیری ِ جاده رمیده خواهیم شد؟

    من، تاریكی ِ عصرگاه ِ بهاری، آنگاه كه كسی منتظرش نیست و تو

    ، باد و باران چالاك بهاری، می‌وزی و می‌تازی؛

    كِی در تلالو صبحگاه بهاری روی برگی افتاده از طوفان ِ شب

    به من خواهی پیوست؟

    من صبح‌ها روشنم آنجا، و تو نسیم خیس محبت،

    هم‌آغوشی نور و نسیم در تن سرد ِ شبنمِ صبح ِ بهار گوارایت باد.


    امروز ؛

    انگار کسي آمد…

    و هواي دلتنگي ات را

    هي در آسمان اتاقم پاشيد

    و تو نبودي
    ستاره ام در آسمان بي انتهاي تو

    ستاره ام من در ميان تاريكي

    مي درخشم تا شوم پيدا

    تا به ناگاه كسي مرا با تاريكي به قياس نبرد

    و اين تاريكيست كه مرا يكتا مي كند براي درخشش

    درخشش براي ظهور ... براي ماندن ...

    و در حسرتم من ، در حسرت بودن با تو

    اما نه در تاريكي

    مي درخشم من ....

    به سان اشك بر گونه ي كودكي كه به دنبال مادرش مي گردد

    و مي ترسد از نبود مادرش

    از تنهايي و غربت

    و من ترسانم از تاريكي ...

    مي درخشم تا من از تاريكي نباشم

    مي درخشم تا پنهانش كنم ... تاريكي را

    نيستي را ...

    و من همچنان غرق در نبودنت مي درخشم ...

    تا شوم پيدا ...

    تا شوم اوج نور و روشنايي

    تا هست شوم در نيستي ها

    شايد فاصله مان تنها تاريكي باشد

    مي درخشم تا پيوستن به روشنايي مطلق

    تا دريا شدن

    و من مي درخشم ...
    هارمونی زیبایی دارد .....دستان من و تو کنارهم .....


    تو را که نفس میکشم .....

    ریه هایم پرمیشود از خاطره .........

    نفس کشیدن برایم سخت است ..........در هوایی که تو نیستی .......



  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا