mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ادمهایی که
    هنوز معنای انتظار و هجران ران
    چشیده اند
    هرگز دردی که در هجران یار هست را نمیفهمند
    هرگز نمیفهمند
    اگر ادمی را دید که دم از عشق میزند
    ولی تا چند روز معشوقش
    دور میشود
    ان هم بخاطر
    اشتباه خودش
    نه معشوقش
    انوقت بدانید انها هنوز معنای عشق را یاد نگرفتند
    هنوز نمیدانند که صبوری را یک عاشق خوب بلد هست
    ان لحظاتی که نبودی
    ان لحظاتی که هر بار به یک بهانه رهایم میکردی را به یاد بیاور انوقت بگو کدام یک درد دارد
    ببینی هست ولی حتی نگاهت نمیکند یا حداقل ندانی هست ولی نگاهت میکند
    اینجا در تلاطم واژ] ها غرق شده امو
    تو حتی نگاهی نمیکنی
    انقدر دلخور شده ای
    پس در لحظاتی که من از تو دلخور بودم
    را فراموش کردی چه ساده از یاد میبری
    گفته بودم میایم و گاهی میروم
    اما حتی ندانستی چه منظوری دارم
    کاش معنای عشق این نبود
    درد درد درد
    اری معنای عشق
    غم اندوه و درد
    اشک التماس به خدا
    و تمامش پر از ناملایمات هست اگر نتوانی این ناملایمات زیبا را تحمل کنی
    معلوم میشود هنوز خیلی عشق را نفهمیدی
    هنوز موهای سفیدت را نمیشماری
    هنوز کسی نگفته چرا اینقدر نحیف شدی
    هنوز کسی هر شب مجبورت نکرده قرصهای جورواجور بخوری تا
    غمت را از یاد ببری
    هنوز گاهی از بس گریه کردی که گاهیدیگر توان اشک ریختن نیز نداری عشق یعنی این نه اینکه بخواهی ساده بدست بیاوری من عشقم را به سختی و درد و زجر بدست اوردم از دستش نمیدهم به ان سادگی که تو از دست میدهی
    بخند برایم بخند

    من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟

    پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم

    تنهاییت برای من ...

    غصه هايت براي من ...

    همه بغضها و اشكهايت براي من ..

    بخند برایم بخند

    آنقدر بلند

    تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را...

    صدای همیشه خوب بودنت را
    دست نوشته هایم از برای توست



    چرا که منشا واژه هایم را تو رقم میزنی



    دست نوشته هایم بنام توست
    من و تو
    این قرار داد

    تا ابد میان ما

    برقرار باد

    چشم های من به جای دست های تو

    من به دست تو

    آب می دهم

    تو به چشم من آبرو بده!

    من به چشم های بیقرار تو

    قول می دهم

    ریشه های ما به آب

    شاخه های ما به آفتاب می رسد

    ما دوباره سبز خواهیم شد...
    کاری که گفتم انجامش دادم
    پیامت باز میکنی تا بگم چیکار کردم تا بدونی
    چه خوش خیال است ....

    فاصله را میگویم ، به خیالش تو را از من دور کرده

    نمیداند جای تو امن است ، اینجا در میان دل من ....!
    ارام میان انبوه ادمها
    قدم بزن
    در لحظه ای که میایم تماشایت میکنم
    نمیخواهم غم داشته باشی
    غمت عذابم میدهد
    کمی ارام باش
    این منم که در وجود خود تو را می بینم
    تو هم می بینی
    و در دالان شب ، گهی کنار من می نشینی
    آرزو ،‌ گم کرده در خیال تو
    تکیه گاهی نیست در مدار روشنایی
    و از تو می پرسم
    کدامین ره به رویای تو می پیوندد
    تو آمدی و ساده ترین سلام را همراه یادگاری هایت کردی و

    با پاک ترین لبخند وجودم را به اسارت گرفتی.

    تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی‌ات

    بر ساحل قلبم نشاندی و زیباترین خاطرات را زنده کردی.

    تو آمدی و گرمی حضوری خورشید وار را بر طلوع آرزوهایم هک کردی.

    آمدنت همچون قاصدکی بهار را برای هستی خزان زده ام به ارمغان آورد
    برایم بخند

    برایم که میخندی

    چشمهایت که هیچ .......اسمان هم زیبا میشود ........
    غنچه عشق وا شد و تو را درون آن دیدم ، شبنمی شدم و بر روی تو باریدم

    تا در اعماق قلبت بنشینم و با عشق و محبتت زنده بمانم
    سلام خسته نباشید
    لطفا یک لحظه صفحه پیامهای خصوصیتون باز کنیدا
    ز طرف یک اشنا که خیلی خوب میشناسیدش پیام دارم
    دریا
    خودش را با موج تعریف می‌کند

    جنگل
    خودش را با درخت

    آسمان
    خودش را با ستاره

    و من
    خودم را با تو تعریف می‌کنم
    سراسر شب را به یادت می اندیشیدم

    پنجره باز بود و باد دفتر شعرم را ورق می زد

    و دیوانه وار در هوا می پراکند

    پرده اتاق در باد می رقصید... همه چیز حاکی از تو بود

    چشمهایم...صدای باد...سکوت شب...وترانه ی تنهایی من

    در دل تاریکی

    ستاره ها سر گردان... مهتاب دلتنگ بود چو من...

    اه... چه بی انجام می رفتی

    انگاه که من ترانه ام را به تو تقدیم می کردم
    یکنفر در همین نزدیکی ها

    چيزی به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است .

    خیالت راحت باشد ،

    آرام چشمهایت را ببند .

    یکنفر برای همه نگرانی هایت بیدار است .

    یکنفر که از همه زیبایی های دنیا ...

    تنها تو را باور دارد !
    من زندگي را در عشق ، عشق را درقلب .قلب را درچشم .

    چشم را به خاطر ديدن تو دوست دارم ،

    من عشق را در سكوت ، سكوت را درقلب .

    قلب را به خاطر اين كه خانه توست دوست دارم ،

    من اندوه را در اشك ، اشك را در تنهايي ،

    تنهايي را به خاطر تپيدن قلبم ،

    قلبم را براي تو و تو را همچون قلبم دوست دارم



    مي خوام از تو بنويسم براي تو كه در تمام لحظاتم وجود داري خنده هايم براي توست با تو بودن مرا شاد مي كند

    و بي تو بودن مرا گريان. تو با من هستي در حالي كه در كنارم نيستي تو با مني چون در قلب مني. قلبم را با

    عوض نمي كنم چون تو در آني و من تنها تو را دوست دارم كه سبزي مانند بهار ، استواري مانند كوه ، لطيفي

    مانند گل و رواني همچون دريا............



    يك روز بلند آفتابي


    در آبي بي كران دريا


    امواج ترا به من رساندند


    امواج ترانه بار تنها



    چشمان تو رنگ آب بودند


    آندم كه ترا در آب ديدم


    در غربت آن جهان بي شكل


    گوئي كه ترا به خواب ديدم



    از تو تا من سكوت و حيرت


    از من تا تو نگاه و ترديد


    ما را مي خواند مرغي از دور


    مي خواند بباغ سبز خورشيد



    يك لحظه تمام آسمان را


    در هاله ئي از بلور ديدم


    خود را و ترا و زندگي را


    در دايره هاي نور ديدم
    كنار دريا، با آب همزبان بودم .



    ميان توده رنگين گوش ماهي ها،

    ز اشتياق تماشا چو كودكان بودم !

    به موج هاي رها شادباش مي گفتم !

    به ماسه ها، به صدف ها، حباب ها، كف ها،

    به ماهيان و به مرغابيان، چنان مجذوب،

    كه راست گفتي، بيرون ازين جهان بودم .


    نهيب زد دريا،

    اين همه در پيچ تاب آب مگرد !

    مرا در آينه آسمان تماشا كن !

    دري به روي خود از سوي آسمان واكن !

    دهان باز زمين در پي تو مي گردد !

    از آنچه بر تو نوشته ست، ديده دريا كن !

    آسماني باش !

    بگرد و خود را در آن كرانه پيدا كن !
    نگاهت آویخته است

    بر کنار تمام سایه‌های خیالم

    چشمانت همچنان مرا می‌کاود

    یاد نگاهت با من است هر جا که باشم

    من و تو

    آرامش و سکوت

    در خلوتی دور

    آسمانی ابری

    باران گه گاه

    روشنایی شمعی

    آرزوی من چیزیست به همین سادگی ...

    سنگی بگذار بر کلمات من

    چراغی روشن کن

    دانستم بی واژه تو را دوست دارم ...

    به چشمان تو که فکر میکنم

    گویا ثانیه ها از رفتن باز می ایستند

    من دیگر در چشمان توام

    به چشمانت که مینگرم خودم را میبینم

    آری من دیگر در چشمان تو ام

    من زندگی ام وهمه احساسم...برای توست...!
    سلام خوبی
    شاد هستی
    اما نه نوشته هات غمگین بودن
    میشه یک لحظه پیام خصوصیت باز کنی کارت دارم یه خبری میخوام بهت بدم اینجا نمیشه
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا