E.M.F
پسندها
263

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • چه نقاش ماهري است
    فکر و خيال
    وقتي که دانه دانه موهايت را سفيد مي کند
    خدايا حكمت قدمهايي را كه برايم بر ميداري آشكار كن تا درهايي را كه به سويم
    ميگشايي ندانسته نبندم و درهاييكه به رويم ميبندي به اصرار نگشايم
    زندگي مثل آب توي ليوان ترک خورده ميمونه...
    بخوري ، تموم ميشه ......
    نخوري ، حروم ميشه
    از زندگيت لذت ببر .....
    چون در هر صورت تموم ميشه
    گرفتاری من اینه که قلبی مهربون دارم
    شکستیش بارها اما هنوز نام و نشون دارم

    گرفتاریم از اینه که خطا کردی و بخشیدم
    یه عالم پیش چشمم بود ولی تنها تورو دیدم

    تمام مشکلم اینه که میمیرم بدون تو
    عزیزم هستی و جونم آخه بسته به جون تو

    من تنها خواهشم اینه تو باشی در کنار من
    میسازم با غم پاییز اگه باشی بهار من

    هرجور می خوای دلم رو بسوزون
    هرجور میخوای اسب دلو بتازون

    خسته نمیشم عاشقم یه عاشق
    همراز من شده گل شقایق
    کاش يک لحظه به جايم بودي تا بداني
    که چه دردي دارد وقتي به اندازه سنگيني
    يک کوه دلت غمگين است...!!!
    آهاي فــرهـــاد



    كوه كندنـــ را بي خيــال شـو !



    شـيرينــتــــ چنــد روزيســت با مجــنـونـــ



    هـمــخـــانــه شــده...
    برای دیدن چشمانت

    برای لمس دستانت

    برای با تو بودن

    تا قیامت صبر خواهم کرد

    فرقی نمی کند امروز باشد یا در فرداها

    یقین در من موج می زند که روزی با تو خواهم بود...
    خدايا حكمت قدمهايي را كه برايم بر ميداري آشكار كن تا درهايي را كه به سويم
    ميگشايي ندانسته نبندم و درهاييكه به رويم ميبندي به اصرار نگشايم
    راننده اسکناس مچاله را از من گرفت و پرسيد: يک نفريد؟ مکثي کردم و بي حوصله
    گفتم: بله آقا! خيلي وقته...
    گاهي نميدانم چه پيامي را بهانه کنم تا از حال آنکه دلم با اوست آگاه شوم

    اين بار که ” دلتنگي ” را بهانه کردم، فردا را چه کنم؟
    دلتنگم

    براي کسي که مدتهاست بي انکه باشد هرلحظه زندگي اش کرده ام...
    عطرها بي رحم ترين عنصر زمين اند . . .

    بي آنکه بخواهي ميبرنت تا قعر خاطراتي که براي فراموشيشان تا پاي غرور جنگيدي …
    تنهایی آنقدر آرام پیرت میکند...



    که سر در گریبان میکنی..



    وهمیشه چشم انتظار می مانی...



    اما درد این است



    که تنها....لب هایی ...روزه سکوتت را میشکنند...



    که سهم تو نیستند..!
    کاش میتوانستم گام بردارم وبروم



    به هر کجا ، جز اینجا



    اینجا که همه لحظه هایش بوی غربت,غم,اندوه می هد.



    می رفتم شاید پایان اینگونه نبود



    اما این بار می خواهم پایانش را خودم بنویسم.



    در همه زندگی ام به این باور رسیده ام



    که زندگی یک بازی بیش نیست



    آیا میتوانم بازی را به سود خود



    به پایان برسانم؟؟



    چه خوش باشد و چه بد باشد.



    به هر حال نامش را قسمت خواهند خواند...
    کاش میشد یک بار فقط یک بار کسی مرا



    قبل از آنکه اسیر خاک شوم بفهمد



    اینروزها کمی عاشق کمی سردم ، کمی غمگین کمی شادم



    مرا اینگونه باورکن که لبریز دردم



    هرجا دلم شکست تکه هایش را باخودم بردم نخواستم



    دست کسی را ببرد



    مبادا زخم شدن دستشان



    باشکستن دلم برابر شود



    بیچاره دلم فصل خوشبختی هایش چه زود خزان میشود



    دستان بی رمقم میلرزند و اشتباه مینویسند



    اما می نویسم باز می نویسم ...
    آی دنیا تندتر بچرخ



    اینجا دل ها حراج خورده اند!





    من از همه میترسم...از همه...حتی از آیینه!






    من این زندگی را نمیخواهم





    تمام دورنگیتان برای خودتان....



    مرا باتنهایی ام تنها بگذارید...





    همین روزها بی کسی هایم را به آغوش میگیرم





    و از دنیای شما میروم....
    حالم اصلا روبراه نیست ، بغض دارم بغضی خفه کننده



    کسی میداند راه بالا آوردن بغض را آیا ؟



    خیلی سخت است همه تورا قوی بدانند و بنامند برای



    دیگران کوه باشی اما تو....



    تو دلت ذره ذره بشکنی وسرشار از حسرت باشی ونتوانی



    فریاد بزنی



    بابااااااااااااااا بخدا من هم آدمم ، دل دارم ،



    آرزو دارم، مگر میشود فراموش کرد گذشته را؟



    یاچشم پوشید ازآرزوها ؟ دلم برای خودم تنگ شده



    کاش میشد ریموو کنم تلخکامی هایم را



    دلم میخواهد خدا را ببینم و تو چشمانش زل بزنم و



    بگویم : حال میکنی صبرو ؟ دیگه چی ؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا