succulent
پسندها
408

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مممنونم عزِیــــــــــــــز

    آدمها ازین ک ب دنیال مهمترین رویاهاشان بروند میترسند
    زیرا احساس میکنند شایسته ان رویاها نیستند و قادر نخواهند بود ب انها برسند
    ما قلبها فقط با فکر رفتن محبوبمان برای همیشه
    یا از دس دادن لحظاتی ک میتوانستند خوب باشند ولی نشدند
    یا گنجی ک ممکن بود پیدا شود ولی نشد
    میترسیم زیرا وقتی این حوادث رخ بدهند رنج شدیدی میکشیم
    ب قلبت بگو ترس رنج کشیدن دردناک تر از خود رنج کشیدن است
    و قلبی ک در پی تحقق رویایش میرود هیچگاه دچار رنج نمیشود
    چون هر لحظه ای ک دنبال گنج میگردد لحظه رویارویی با خداوند و ابدیت است

    کیمیاگر-پائولو کوئیلو
    خداحافظ : ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
    خداحافظ :
    ولی این یعنی در اندوه تو میمیرم
    دراین تنهایی مطلق که می بندد به زنجیرم و بی تو
    لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
    زخمی برپهلویم است...
    روزگارنمک می پاشدومن پیچ وتاب میخورم....
    وهمه گمان میکنندکه من میرقصم!
    لحظه های سکوتم پرهیاهوترین دقایق زندگیم هستند....!
    مملواز آنچه میخواهم بگویم ونمیگویم......
    عطرهاوآهنگ هابی رحم ترین عناضرزمینند!
    بی آنکه بخواهی...
    می برندت تاقعرخاطراتی که برای فراموش کردنشان تاپای غرورت جنگیدی...
    گاهی دلت میخواهدانسان نباشی...
    گوسفندی باشی پاروی یونجه هابذاری امادلی رادفن نکنی!

    گرگی باشی گوسفندهارابدری...اما بدانی کارت ازروی ذات است نه ازروی هوس!
    خفاشی باشی که شب هاگردش کنی باچشمهای کور....اماخوابی راپرپرنکنی!
    کلاغی باشی که قارقارکنی...اما پرهایت رارنگ نکنی ودلی رابادروغ به دست نیاری...
    اینجاسرزمین واژگان وارونه است!
    جایی که قهقه هق هق میشودوگنج جنگ!
    ولی دزد همان دزدمیماندو گرگ همان گرگ ودردهمان درد.....
    دل اگر بســــــتی ،

    محـــــــکم نبند!

    مراقب باش گره کور نزنی...!



    او میـــــــــــــــــــــــرود!

    آنوقت تو میمانی و یک گره کور...!!!


    زندگی همیشه درجریانه ولی مشکل اینجاست که مارودرجریان نمیذاره!!!
    این روزها به طرزعجیبی باخودم میجنگم که دیده هارانادیده بگیرم وشنیده هارونشنیده....
    آدم ها آنقدر زودعوض می شوند.......
    آنقدرزودکه توفرصت نمیکنی نگاهی به ساعتت بیندازی
    تاببینی چنددقیقه بین دوستیها ودشمنی ها فاصله افتاده....!
    می روم...به کجا؟
    نمی دانم ....حس بدی ست... بی مقصدی!


    کاش نه باران بند می آمد... نه خیابان به انتها می رسید....
    حواســــم را هرکـــجا که پــرت می کـــنم باز کـــنار تـــو می افتد ...


    دو دشمن در کمین ماست دایم
    دو دشمن می دهد ما را شکنجه
    برون سرما درون این آتش جوع
    که بر ارکان ما افکنده پنجه
    و اینک سومین دشمن که ناگاه
    برون جست از کمین و حمله ور گشت
    سلاح آتشین بی رحم بی رحم
    نه پای رفتن و نی جای بر گشت
    بنوش ای برف گلگون شو برافروز
    که این خون خون ما بی خانمانهاست
    که این خون خون گرگان گرسنه است
    که این خون خون فرزندان صحراست
    درین سرما گرسنه زخم خورده
    دویم آسیمه سر بر برف چون باد
    ولیکن عزت آزادگی را
    نگهبانیم آزادیم آزاد
    زمین سرد است و برف آلوده و تر
    هوا تاریک و توفان خشمگین است
    کشد مانند سگها باد زوزه
    زمین و آسمان با ما به کین است
    شب و کولاکرعب انگیز و وحشی
    شب و صحرای وحشتناک و سرما
    بلای نیستی سرمای پر سوز
    حکومت می کند بر دشت و بر ما
    نه مارا گوشه گرم کنامی
    شکاف کوهساری سر پناهی
    نه حتی جنگلی کوچک که بتوان
    در آن آسود بی تشویش گاهی
    حســــــــ بودنت قشـــنگ تـــرین حــس دنیاسـت..
    ................................................تــــــو که باشی هرروز را نــــــه!
    .................................................. ........................هر ثــانیه را عشـ♥ــق است...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا