mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بخواب جان دلم

    بانوی تو ....ستاره ات همینجا مینشیند ........واز بازدم تو جان میگیرد


    بخواب زندگی من ...میخوام عکس معصومیتت را قاب چشمانم کنم


    در اغوشم پنهان شده ای ........


    بخواب شاهزاده دلم ......




    اینجا باران است،وصورتم ازخاطره ی صدای تو خیس،

    و بوسه هایی که در میان انگشتان خیالم در گذر است...

    وقت عبور از تو در ابرهای تنم،

    نیازمند خونی تازه می شوم که قلبم را به تو برساند،

    و شادی زندگی جریان یابد در نفس هستی ام.

    بارانم...

    حال بدون تو و بدون داشتن حس عاشقانه ات،

    بر بال کدام تبخیر بنشینم تا به تو برسم؟

    اینجا باران دارد خود را می زند و

    در و دیوار اتاقم بوی تو را دارد،

    بوی نم باران...

    می خواهم خودم باشم،

    خودم باشم در کنار بارانم،در کنار تو.

    بارانم...

    تو می گذری ،زمان می گذرد!

    چه کنم با دلی،

    که از تو،توان گذشتنش نیست!!!
    بخوان مرا خط به خط



    معنایم کن واژه به واژه،


    حرف به حرف


    تمام بغض هایم، اشک هایم، نگفته هایت را


    مرهم هستم


    من از برم این قصه ی تنهایی را





    مرا بنویس



    از بی تابی های شبانه ی دیروزمان


    از لبخند های گرم دیروزمان



    برایم خانه ای بساز



    به رنگ خانه ی پوشالین



    دوست داشتن ها



    و بامی به وسعت معصومانه ترین نگاه کودکانه ام



    و زمینی به استقامت قول های دیروزمان



    مرا بنویس



    از لابه لای خاطرات دیروزمان



    از میان هجوم واژه هایی که لبریزند از فریاد



    از سکوت



    اشک ها

    مرا بنویس
    نام تو


    عاشقي را در جهان معني كنم با نام تو

    عاشقم ، زارم ، خرابم ، مست از چشمان تو

    آرزو دارم كه باشد كام دنيا كام تو

    عين و شين و قاف باشد بر سر ايوان تو

    طايري آزاد بودم آمدم بر بام تو

    خانه اي آباد بودم ، گشته ام ويران تو

    فال حافظ ، فال دل گيرم كنون با ياد تو

    نيتم اين بود ، رقص عشق در چشمان تو

    هاي و هويم را مبين ، مستم كنون با حال تو

    تا تو هستي من ندارم قبله جز چشمان تو
    عشقم امروز نمیدونم چرا اصلا خوشحال نیستم امیدوارم نوشته هام ناراحتت نکرده باشه اخه فقط با تو میتونم از احساساتم بگم اما تا میام از احساساتم میگم از من ناراحت میشی
    میدونی یه چیز جالب امروز خوندم تو یه تایپک گفتگوی ازاد در مورد روابط دختر و پسر یکی از پسرا نوشته بود اگه پسری مستقیم به دختری بگه دوستت دارم و به دختر دوست داشتنش نشون بده دیگه مجرد محسوب نمیشه بلکه متاهل میشه و نسبت به اون دختر مسئول میشه الان ما که به هم مستقیم گفتیم و نشون دادیم و عهد بستیم با هم الان یجورایی مال هم شدیم وقتی به هم میگیم دوستت دارم چه وقتی با هم هستیم چه از راه دور یعنی الان ما تعهد داریم به هم درسته پس بهتره بنویسم ما همدیگر دوست داریم راستی عشقم مراقب خودت باش و حواست به سلامتی خودت هم باشه تا نگرانت نشم خداجون مراقب ما باش و مثل همیشه کنارمون باش و خداجون میدونم هردومون خیلی دوست داری راستی از اینکه عشقم برام افریدی ازت ممنونم اخه میدونم اون نیمه دیگه من هست
    عشقم دوستت دارم
    عشقم دل تنگتم
    درخت دلتنگ تبر شد وقتی پرندها سیم های برق را به شاخه هایش ترجیح ددان
    برای تو می نویسم

    برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست

    برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست

    برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست

    برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد

    برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است

    برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی

    برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی

    برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است

    برای تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است

    برای تویی که قلبت پـاک است

    برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است

    برای تویی که عـشقت معنای بودنم است

    برای تویی که عـشقت معنای بودنم است

    برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است

    برای تویی که آرزوهایت آرزویم است
    خندداری زندگی اونجاست به کسی لبخند میزنی که حتی متوجه نیست تا کنون به کسی لبخند نزدی اما به اون حتی وقتی پر از غصه هستی برای شاد کردنش اشکهات پاک کردی و براش میخندی و نمیدونی اونم همین کار برات کرده
    سختترین قسمت اونجاست که براش اهنگ شادی مینوازی اما اروم سرت پایین بردی تا اشکهات نبینه تا یه وقت ناراحت نشه حتی نمیدونی اون چه احساسی داره
    سخت نیست وقتی بدونی احساسش اما سخت میشه وقتی فقط یکبار بهت از احساسش گفته در حالی که دوست داری گاهی اوقات بی مقدمه از احساسش برات بگه تا حداقل وقتی اشک میریزی پا ک کنی اشکهات و به خودت بگی دیونه دوستت داره چرا اینقدر خودت عذاب میدی اگه بفهمه خودت داری عذاب میدی حتما عصبانی میشه و مثل همیشه بغلت میکنه و میگه دیونه دوستت دارم چرا وقتی پیشت نیستم اینقدر خودت عذاب میدی اینجوری نمیتونم اروم باشم و همش نگرانتم دوست نداری که نگرانت باشم و از دستت ناراحت پس برام بخند تا شاد باشم اونوقت که میتونی اشکهات پاک کنی و برای کسی که دوستش داری لبخند بزنی
    از نوشته های عاشقانه خسته ام
    همه مینویسند از عشقاما
    هرگز نمیفهمم چرا روزی عاشق یکی اند و روز دیگر عاشق کس دیگر
    میدانم تنها هوس در سرشان هست عاشق بودن انقدر مقدس هست
    که با این هوسها سازگاری ندارد
    شاید برای همین هست که هیچ نوشته عاشقانه و یا دوست داشتنی را نمیتوانم به سادگی باور کنم
    اخر همیشه داستانی تکراریست
    شعر عاشقانه میگذارند و نمیداند تها با شعر نمیشود به عشق رسید
    شعر زیباست اما از بس این اشعار را خواندهام دیگر دلم نمیخواهد از عشق بنویسم
    چگونه میشود کسی که روزی برایش میمردی را از یاد ببری و حال جایش را کس دیگری گرفتهنه
    این عشق نیست
    من عشق را اینگونه نمیخواهم ترجیح میدهم شعری نسرایم اما در زندگیم عشق کسی را ببینم که مرا از ته دلش دوست میدارد و اغوش من تنها جایست که در افکارش هست
    کسی که وقتی با شرم سرم را پایین میاندازم ارام سرم را بالا بگیرد در چشمانم خیره شود و بگوید دوستت دارم
    بتاز بر دل کوچکم
    بتاز بر اندیشه هایم
    کسی چه میداند
    شاید
    فردا
    من دیگر نباشم
    و از من تنها
    اشعارم
    باشد
    نه اشعارم نه
    بلکه تنها خاک سردی بر چهره ام
    خواهد بود که هر کس با گذشتن از کنارش
    خواب ابدیم را ناارام میکند
    بنوازید برای من
    تنها
    هنوز امید سوسو میکند در خانه دلم
    اما زود به ناامیدی مبدل میشود
    هرگز کسی نمیفهمد وقتی امید از تو دور هست و ناامیدی نزدیک یعنی چه اما هر لحظه تجربه اش میکنم
    هرگز کسی نمیفهمد وقتی نیستی چقدر دوست داری در لحظات نبودنت کسی نگرانت شود و کسی دل تنگت یعنی چه اما اینها را خوب میدانم چقدر دلم میخواهد کسی بود که حتی به اندازه یک ساعت نبودنم نگرانم میشد ولی کسی نیست که نگرانم شود و یا دل تنگم
    هرگز کسی نفهمید وقتی مینویسم و اشک میریزم چگونه میشوم برای اینکه هرگز کسی به دنیای کوچک من پا نگذاشته است و هنوز هم کسی نیست که بخواهد پا بگذارد تا در لحظات که نیاز به کسی دارم بشود همراهم و همدم تنها خودم همدم و همراه خودم شده ام خیلی سخت هست وقتی دلت میخواهد در لحظاتی که میگریی کسی کنارت باشد تا ارام حس گرم اغوشی را تجربه کنی اما اغوشی نیست چه دردی دارد
    کسی نمیفهمد وقتی بغض مهمان هر روزه ات شده یعنی چه
    کسی نمیفهمد خندهایی بلندت تنها بخاطر این هست که تظاهر کنی شادی و کسی هم نیست که بفهمد حالو روزت را
    دوست داشتنهای کوتاه را خوب میشناسم
    دوست داشتنهای چند روزه، چند ماهه و چند ساله
    اما عشق متفاوت است با دوست داشتن
    نیمه دیگرت وقتی به زندگیت وارد می شود
    که تو حتی متوجه ورودش نمی شوی
    وقتی عاشقش شدی حتی باز متوجه نیستی
    تنها بدان نیمه دیگرت از ان توست
    اگر هم کسی بخواهد او را از تو جدا کند
    خدا نمیگذارد
    و بدان تو و نیمه دیگرت
    همچون اینه هستید
    که در کنار هم قرار میگیرید
    نامه ای مینویسم برای تو

    تویی که همه ی وجودم شده ای و قلبم متعلق به توست ..........

    دلتنگم ......خیلی دلتنگ ........خواب نیزچشمانم را رها کرده است ...........مدام تو و خاطراتت را مرور میکنم ......

    برگرد

    برگرد و ستاره ات را در اغوشت بگیر .....در اغوش بگیر .............




    منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم

    در چشمانت خیره شوم

    دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم

    منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم

    سر رو شونه هایت بگذارم….از عشق تو…..

    از داشتن تو…اشک شوق ریزم

    منتظر لحظه ی مقدس که تو را در اغوش بگیرم

    بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم

    وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم

    اری من تورا دوست دارم






    نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند

    مثل آسمانی که امشب می بارد....

    و اینک باران

    بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند

    و چشمانم را نوازش می دهد

    تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم


    [IMG]
    یه صفحه سفید، به همراه یک قلم

    این بار حرف ،حرف نگفته ست

    یک حرف تازه

    نه از تو …

    هی فکر می کنم

    هی با قلم به کاغذ سیخ می زنم

    اما

    دیگر تمام صفحه ها معتاد نامت اند

    انگار این قلم

    جز با حضور نام تو فرمان نمی برد

    در تمام صفحه های دفتر شعرم

    در گوشه های خالی قلبم

    در لحظه های تلخ سکوتم و فکرهام

    چیزی به جز تو نیست که تکرار می شود

    مثل درخت در دل من ریشه کرده ای

    آتش عشق تو در جان خوش تر است

    دل زعشقت آتش‌افشان خوش تر است

    هر که خورد از جام عشقت ، قطره‌ای

    ... تا قیامت مست و حیران خوش تر است

    تا تو پیدا آمدی ، پنهان شدم

    زانکه با معشوق ، پنهان خوشتر است

    درد عشق تو که جان می سوزدم

    درد همه زهر است ، از جان خوشتر است

    درد بر من ریز و درمانم مکن

    زانکه درد تو ز درمان خوش تر است

    می‌نسازی تا نمی‌سوزی مرا

    سوختن در عشق تو زان خوش تر است

    چون وصالت هیچکس را روی نیست

    روی در دیوار هجران خوش تر است

    همچو شمعی در فراقت هر شبی

    تا سحر عطار ، گریان خوش تر است!!
    دوست دارم لحظه لحظه با تو بودن را .

    كنار تو شا نه به شانه قدم زدن تا گل سرخ را.

    با تو كوچه هاي بي قراري را دويدن و به خيابان خاطره رسيدن را .

    دوست دارم كنار تو در بارش يكريز غزل رفتن و دست در دست هم در تب يك هيجان تازه تر سوختن را.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا