اخ مهندس يك چيزي تعريف كنم بخندين!!!ميخواستم با دوستم سوار قطار شهري شيم.گفتم بيا از اسانسور بريم پايين.دو تا سرباز داشتن با هم حرف ميزدن و دست ميدادن.جلو راهمونو سد كرده بودن.منم گفتم اقايون بريد كنار راهو سد كردين.يكيشون گفت ببخشيد خانم رفتن كنار.ما سوار اسانسور شديم يكيشون اومد ولي تا رسيد در اسانسور بسته شد هي دگمه رو زد كه درش باز بشه نشد بعدم اشاره كرد تا ما از داخل دكمه باز شدن درو بزنيم منم لم دادم به ديوار اسانسور با خيال راحت انگار نه انگار اون داره خودشو تيكه پاره ميكنه.اونقدر ضايع شد بنده خدا كه حد نداشت.منو دوستم تا نيم ساعت ميخنديديم بهش.با لباس سربازي خيلي احساس خوشتيپي ميكرد.فكر ميكرد مابا كمال ميل درو براش باز ميكنيم.فكر بد نكنيد ها.ولي عاشق اينم كه حال پسراي پررو رو بگيرم ودر عين حال حرفمو خييييييلي راحت به طرفم ميزنم.
راستي مهندس رفتي گرما رو هم با خودت بردي قراره از فردا باز هوا سرد بشه ومن اصلا دوست ندارم.