از دوران جوانی اش آورده اند که مدتی بی خوابی شبانه دامنش گرفته بود و حالش از این موضوع بسی گرفته بود. پس با خود گفت: «شاید این حالت نشانی از فوران عشق است در چون منی!» پس مشکل خویش بر پیری کارکشته بازگفت که: «یا شیخ! مرا برگو که چرا مدتی است اینگونه لشکر بی خوابی بر مردم چشمم حمله ور شده است و مرا اینگونه بی تابی در بر گرفته است؟!»
روز شب خوابم نمی آید به چشم غم پرست!
عاشقم، شیخا؟! بگو موضوع چه هست؟!
پس شیخ نگاهی خوف انگیز به او نمود و فرمود:
« بیخود ادای عاشقان را در نیاور!»
گفت: «از چه روی؟!»
گفت: «این از آن روست که بعد از ظهرها بسیار میخوابی!»
پس این سخن شیخ به حدی در جانش کارگر افتاد، که خواب بعد از ظهرش به کلی ترک بگفت و اکنون تنها از شبانه روز تنها 2 ساعت بعداز ظهر بیدار است .....