دکتر مهدیه
پسندها
1,972

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دست به ســر مـے کنمــــ ثانیـــه ها را؛

    دلـــمــــ...

    یک اتفاق ِ ناخوانده مـے خواهــــد...!کاش آن اتفاق تو باشـے ..
    من چندتا فروم دیگه هم هستم
    ولی اینجا به طور ثابت هستم
    فرومهای دیگه فقط گذری میرم
    اضافه نمی شوند واژه ها به چشمانَت...

    بی انصاف!

    کلافه ام کردی،

    شعر را به هم ریختی،

    تا اطلاع ثانوی...

    نمی نویسم... از تو، از نگاهت!
    بانو!
    در اين آسمان گرفته
    بادبادكي اگر باشد،
    پرنده ها
    پرواز را دوباره به ياد مي آورند.
    ویرایش کردم که
    مشخصات من بود تو یه انجمن دیگه
    اشتباهی کپی شد
    البته همه جا به اسم شبگرد هستم
    میسی
    اسم شما هم قشنگه
    حتما من خوشحال میشم دوباره ببینمتون
    از شعرهای قشنگتون یه دنیا ممنونم
    دل درد گـرفـتـہ ام از بـس

    فنـجـان هـاے قهــوه را سر ڪشـیده ام...


    و تـو....



    تـَہ هیـچـڪدام نـبـودے !!
    باد را از بند می ترسانند
    مرا از تنهایی !
    با تو
    هیچ سلولی
    انفرادی نیست ...


    " علیرضا روشن "
    جنون را نمیشود گفت
    بوسه را
    بغل را ،
    مینویسم
    تو بخوان از
    چشمـــــهایم !
    نخی سیگار پکی عمیق
    و لبخند تو روی دیوار
    دود میشویم همه با هم امشب ...
    این ابرها را
    من در قاب پنجره نگذاشته ام
    که بردارم
    اگر آفتاب نمی تابد
    تقصیر من نیست
    با این همه شرمنده ی توام
    خانه ام
    در مرز خواب و بیدار ست
    زیر پلک کابوس هاست
    مرا ببخش اگر دوستت دارم
    و کاری از دستم بر نمی یاد...
    مرا به خانه دلت مهمان کن!
    که امن ترین مکان است
    برای گریستن.
    چرا که حرمتِ گریه را می دانی..
    شاید اگر تو نبودی
    زندگی باز هم بود
    باز هم لبخند بود
    باز هم همه ی چیزهای قشنگ و واژه های خوب بودند
    تنها شاید...
    من_ من نبودم...
    هوای تو چیزیست مثل یک اصل,مثل یک قانون
    برای تمام من...
    نمیشه هم آفتاب باشه هم بارون ولی اگه بشه دیدن داره اون هوا
    از خانه که می آیی
    یک دست مال سفید
    پاکتی سیگار
    گزیده شعر فروغ
    و تحملی طولانی بیاور
    احتمال گریستن ما بسیار است ....
    نمیدانم چه بَر سَرِ من و
    این خیابان ها آمده ،
    که هر جایی میخواهم بروم
    به کوچه ی خاطراتمان میرسد
    می ترسم

    می ترسم که بازی تمام شود!
    لحظه ی دیدار
    دستانم را پنهان می کنم
    مبادا بفهمی
    همه چیزم را باخته ام!
    امروز.......

    خاطراتت را سوزاندم

    اما بوی خوش هیزمش بی قرارم کرد

    اتفاق تازه ای نیست !!!

    دوباره دلتنگت شدم ...
    بغضهایم را

    به ابرها می دهم

    و قلبم را

    از نام تو پر می کنم

    باران که ببارد

    آواز قلبم شنیدنی است . . . . .
    این عاشقانه ترین غزل را ..

    با هر قیدی ...

    که دوست میداری!...

    بخــــــوان:

    دوستت دارم !..
    همه جا را بوی خاک گرفته بود...
    من..
    تو..
    هر دومان بودیم
    و باران هم آرام آرام خودش را به ما می رساند.
    نه خبری از چتر بود،
    نه حتی از بارانی های مشکیمان.
    فقط
    من..
    تو..
    و باران.
    دلم در آرزوی آمدنت می میرد
    رفته ای اینک
    اما آیا باز برمیگردی ؟
    چه تمنای محال...خنده ام میگیرد !
    نه برف باریده
    نه عمر گذشته
    و نه من در آسیاب سفید کرده‌ام موهایم را
    فقط، روزی که رفتی
    دنیا تمام شد !

    رضاکاظمی
    تنهایی، مثلِ خُداست
    نه؛ خودِ خُداست!
    چه بخواهی، چه نخواهی
    بر تو حُکم می‌راند


    رضا کاظمی
    غمگینم،
    مثل پیرزنی که آخرین سرباز باز گشته از جنگ ،
    پسرش نیست
    غم انگیز است پاییز
    و غم انگیزتر
    وقتی تو باشی و
    من برگها را با خیالَت
    تنها قدم بزنم . . .
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا