mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ممنون داداش .. خوبم
    تو خوبی/؟!!

    تازه اولاشیم داداش:D
    خوشحال شدم که دوباره فعالیت میکنی
    از همراهیت تو تالار ادبی ممونم
    شاد باشی
    ممنون اواتار جدید مبارک

    ازدحام کلامهای را میشود دید
    ازدحام سکوتی نکرده در جایشو سخن نگفته در جایش
    ازدحام شور زندگی
    تنها کافیست خنده های کودکانه خود را به یاد بیاوری تا شور زندگی به سراغت برگردد
    سراغاز افرینش با عشق اغاز میشود
    سراغاز مهر و محبت با عشق اغاز میشود
    انها که معنای عشق را نمیدانند
    هنوز در کوچه باغ خود خواهی و غرور خود تنهایند
    انها که عشق را میشناسند
    فارغ از تمام منیتها هستند
    و من مضطرب و دل نگران . . .

    به تو کفتم که پر از تشویشم

    و تو گفتی ارام

    که خدا هست کریم

    پاسخی نرم و لطیف

    که به من داد یک ارامش شیرین و عجیب
    از ساحل جدا شدیم.. هر دو در سکوت

    در این سکوت، پژواک تمام زیبایی های آفرینش، به گوش میرسید!

    حتی هوا را از ترس ادغام با آن پژواک شگفت، آرام استشمام میکردیم!

    وه چه جزیره ی بی مانندی.

    دنیای درون جزیره، به سان نیروی آهنربایی، ما را جذب خود کرده بود.

    رد پای هیچ انسانی در آنجا نبود

    همه چیز در بکر ترین حد ممکن خود نمایی میکرد

    درخت بود

    مزرعه بود

    افق دریا بود

    طرح چشمان قشنگ تو بود

    منِ محصور در نگاه تو بود

    خدا بود

    و دیگر هیچ نبود
    برايش بنويس
    از دلتنگي هايت ...
    از آنچه دلت ميگويد ...
    دلنوشته ها ارزشمند مي شوند و نوشته ها به فراموشي سپرده مي شوند....
    عاشق باش و عشقت را فرياد بزن ...
    از دلت بگو
    از ناگفته هايي كه گفته نشود تبديل به مردابي مي كند دلت را كه ديگر پا در آن نمي شود گذاشت ...
    ماني ... خودت باش
    هميشه خودت باش ...
    آنچه را كه در آيينه مي بيني ...
    آنچه را در درونت مي بيني .......
    سعي كن از دلت بنويسي ...
    آنگاه مي شود كه ميبيني
    سكوت سراسر وجودت را فرامي گيرد ...
    ماني ...
    عشق ساكت است .... فقط مي تپد ...همين و بس..........
    چه صبورانه به دوش کشیدی
    بار سنگین غمی را که ناتوان از به دوش کشیدنش
    در راه مانده بودم
    چه مهربانانه دستم را گرفتی انسان که پای رفتنم نبود
    و چه زیبا لبخند را
    برگستره زندگی من بخشیدی
    باشد
    ای تار و پود زندگی خیالی ام
    قدم در این راه با جان گذاشتم
    ماندنم با تو جان میگیرد
    و تو خرابه دنیایم را دوباره میسازی
    مرا باز پس گیر از مرگ
    از رفتن
    و از نبودن
    از تو مهربا نتر کيست که دردهايم را با او در ميان بگذارم و زخمهاي دلم را

    پيش رويش بشمارم؟

    از تو آيينه تر کيست که هزار توي روحم را به من نشان دهد،بي آنکه

    سرزنشم کند؟

    در شبهايي که ماه و ستارگان و آتشکده ها و فانوسها هر يک به سويي می

    گريزند،جز تو چه کسي شمعي در دلم روشن مي کند؟

    خوبا مرا به خاطر همه ي آوازهايي که براي تو نخوانده ام،ببخش

    از تو مهربانتر کيست که سرگذشت دستهايم را برايش بنويسم و از فاصله ها
    پروردگارا !
    من دشمنی ندارم.
    اما اگر بخواهی برایم دشمنی به وجود آوری او را از من قویتر کن؛
    تا پیروزی تنها از آن حق باشد!
    و اما شما ؛
    پس از مرگ با دشمنانتان دوست خواهید شد.
    سرنوشتم را

    به ســتــــاره های چشمـــان تــــــو

    چسباندم

    یادت هست ؟

    آن عصر پاییـــــزی را

    که روی آینه

    عکسی از لبـــخند من و تـــو به یــادگار ماند...

    اگر از دوست داشتن

    برایت نگویم

    قلبـــــم جریـــحه دار می شود ....
    منو تنها نزار ، عشقم نزار! این خونه خالی شه

    کسی که روت قسم میخورد ، اسیره کج خیالی شه

    منو تنها نزار ، عشقم مگه، این گریه خواهش نیست؟!

    منو تنها نزار عشقم ، که من تنهات نمیزارم

    نگو که ،واهمه دارم ، صبوری کن ، تحمل کن، دلم میخواد ببینی،من چه فرقی با همه دارم

    منو تنها نزار عشقم، که من تنهات نمیزارم

    نگو که ، واهمه دارم، صبوری کن، تحمل کن ، دلم میخواد ببینی، من چه فرقی با همه دارم

    اگه ، از دست آدم ها، همش تیشه به ریشم بود

    نمیمردم ،واسه اینکه یکی مثله تو پیشم بود

    شکنجه دیدم از دوریت ، که گریه ،اعترافم شد

    همین دنباله تو گشتن ، یه جورایی طوافم شد

    منو تنها نزار، عشقم منم سهمی ازت دارم

    همین یه دلخوشی رو من ، تویه دنیا فقط دارم

    منو تنها نزار عشقم، که من تنهات نمیزارم
    تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی

    تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی

    همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی

    تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد

    از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم

    و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را

    از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،

    عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را

    همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد،

    دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند

    چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ،

    همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی

    از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،

    نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ،

    من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم

    مال من هستی و همین است که من زنده هستم ،
    چقدر دلم برايت تنگ شده
    آنقدر که فقط نام زيباي تو در آن جاي مي گيرد
    عزيز من ، قلب من
    اي کاش مي شد اشک هاي طوفاني ام را قطره قطره جمع کرد
    تا تو در درياي غم آلود آن غروب چشمانم را نظاره کني
    اي کاش مي شد فقط يک بار
    فرياد بزنم
    دوستت دارم
    و تو صدايم را مي شنيدي
    نمي دانم چطور ، کجا و چگونه بايد به تو برسم؟
    اي کاش به جاي عکس زيبايت
    وجود نازنينت پيش رويم بود
    و حرف هاي نا گفته ام را مي شنيدی
    به راستي که تو اولين عشق راستينم هستي
    شايد در گذشته هرگز اينچنين عاشق نشده بودم
    اما؛
    حال خوب مي دانم که فقط با شنيدن نام زيبايت
    چشمانم بي اختيار مي بارد
    اي اميد آخرينم
    بدان که هر روز ، هر ساعت و هر لحظه
    به در گاه آفريدگار تو دعا مي کنم
    تا فقط يک بار بتوانم
    چشمانم را زنداني نگاهت کنم
    زندگی یک آرزوی دور نیست
    زندگی یک جست و جوی کور نیست
    زیستن در پیله ی پروانه چیست؟!
    زندگی کن زندگی افسانه نیست.

    گوش کن...!!
    دریا صدایت میزند!
    هر چه نا پیدا صدایت می زند!
    جنگل خاموش میداند تورا
    با صدایی سبز می خواند تورا

    آتشی در جان توست
    قمری تنها پی دستان توست
    پیله ی پروانه از دنیا جداست
    زندگی یک مقصد بی انتهاست
    هیچ جایی انتهای راه نیست
    این تمامش ماجرای زندگیست...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا