بي انصاف اين گره با يک نگاه تو باز ميشد
تمام دندانهايم درد ميکند . . .
.
.
.
دلم با تو بود
تو ولي سرد شدي
آنقدر سرد که به ناچار گرمايم را به تو بخشيدم
و تو به من تهمت سرد شدن زدي . . .
.
.
.
خانه هاي جدول زندگيم را دستان مهربانت يک به يک پر کرد
و رمز جدول چنين بود:
دوستم بدار