ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺩﯾﺪﺍﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩ
ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺴﻤﺎﻥ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩ
ﭼﺘﺮ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺑﺎﺩ ﺗﻨﺪﯼ ﺗﺎ ﮐﺠﺎﻫﺎ ﺭﻓﺖ!
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺭﯾﺰ ﺗﻮ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩ
ﺍﺧﻢ ﮐﺮﺩﻡ. ﺑﺎ ﺷﺘﺎﺏ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﻓﺘﻢ
ﻗﻠﺒﻢ ﺍﻣﺎ ﺣﯿﻒ ﺩﺍﻣﻦ ﮔﯿﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩ
ﻭﺻﺪﺍﯾﯽ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﻮﺩ ﺁﯾﺎ؟
ﺩﺧﺘﺮﮎ...ﺍﯼ ﺩﺧﺘﺮﮎ...ﺁﮊﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩ
ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩﻡ. ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺩﻭﯾﺪﯼ ﺗﻮ
ﺗﻮ ﺭﺳﯿﺪﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩ
ﻧﯿﻤﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﭼﺘﺮ ﺗﻮ ﺷﺪ ﺳﻘﻒ ﺁﺭﺍﻣﺶ
ﺭﺍﺑﻂ ﺩﻝ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩ
ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺩﯾﺪﺍﺭﺕ
ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻝ ﮔﯿﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩ
ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﺎﻧﺪﻡ. ﭼﺘﺮ ﺗﻮ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ
ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺩﯾﺪﺍﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩ...
پسرکی 5 ساله شدی بودی ان روز
دست مردانه ات در دست من بود
با شرمی زیبا گاهی سرت را بلند میکردی
و نگاهم میکردی لبخندت مال من بود
چقدر هوس بوسیدنت را داشتم زیبا
دستت از دستم رها شد دویدی جلوتر از من اغوشت را برایم باز کردی
چقدر هوس دویدن و گم شدن در اغوشت را داشتم
تا برسم ب اغوشت افتادی روی زمین
زمین خیس بود
ت را چ شد
رویای من
هیییییی
آه