معبودم سکوتم را از صداي تنهاييم بدان .. نميخوانم و نميگويم چون درونم هيچ بوده و تو آمدي برايم قصه هايي از عشق سراييدي و به من قصه باران آموختي ميداني قصه باران قصه شستن غمهاست و درون انسانها پر از غم و تنهايي است ونگاهم به باران تو افتاد و ناگهان تمام تنهاييم را فراموش کردم و به تو و داشتن تو ميبالم تنهاتر از يک برگ با باد شاديها محجورم درآبهاي سرور آور تابستان آرام ميرانم
ساعت سه شب بود که صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود. پسر با عصبانیت گفت : چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی ؟ مادر گفت : بیست و پنج سال قبل در همین موقع تو مرا از خواب بیدار کردی فقط خواستم بگویم , تولدت مبارک.
آنگاه كه غرور كسي را له مي كني، آنگاه كه كاخ آرزوهاي كسي را ويران مي كني، آنگاه كه شمع اميد كسي را خاموش مي كني، آنگاه كه بنده اي را ناديده مي انگاري ، آنگاه كه حتي گوشت را مي بندي تا صداي خرد شدن غرورش را نشنوي، آنگاه كه خدا را مي بيني و بنده خدا را ناديده مي گيري ، مي خواهم بدانم،دستانت را بسوي كدام آسمان دراز مي كني تا براي خوشبختي خودت دعا كني؟
سلام عزیزم خوبی ممنون که یادم کردی خیلی وقته که من نیومدم یک دوهفته خونه بودم این هفته هم سرم شلوغ بود سر کار بودم
تو خوبی چیکار می کنی با درسا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اماده شدی همه را دیگه یک دور حوندی انشاله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام عزیزم خوبی خانوم دکتر ممنون که بهم سر زدی
نظر لطفته خانومم
برام باعثه افتخاره که دوستای خوبی مثه شما دارم
بازم ممنون که وقت گذاشتی به تاپیکام سرزدی و به خودم
دلی تو رو میندازن صندوق عقب اتوبوسا تا مسی قیافتو نبینه و پا به فرار بذاره
تو دیگه چرا؟؟؟؟ من همشو برداشتم کم هم دارم ازاین کیسه ها[IMG]
تو اگه تخصصت بود که مثه این بی دست و پاها انصراف نمیدادی[IMG]
زیاتن امارشون در رفته از دستم هه...من مثه تو نیستم که بخوام بترشم:دی
من سوسک خورم؟ها؟تو مثه سوسک میخوابی زیر تخت بعدشم مگس میخوری هه هه هه مگــــــــــــــــــس خور[IMG]
اره دیگه من که مثه تو نیستم ادبم در حد جلبک باشه[IMG]