عینکی شدم مهندس....
خیلی برام سخته ولی مجبورم دیگه عینک بزنم,اینجوری شدم (البت نه به این داغونی:D)
خرخونا راست راست راه میرن ما چهارخط کتاب خوندیم چشمامون ضعیف شد رفت
سلاااااام
اه تازه رفتي كه
واي محمد خدا نصيب گرگ بيابون نكنه خود جراحي درد نداشت واي چون بايد يه ساعت دهنم باز ميموند اذيت شدم يه هفته اس يه غذا نتونستيم بخوريم بابا همش سوپ
دلمو نسوزون
من قبول نمیشم
تازه دیروز یه کتاب خریدم بعد توی کلاس دختره بهم گف اوووو من اینو تابستون خونده بودم
تازه دوتا از بچه ها داشتن باهم هماهنگ میکردن ک دور دوم کتابارو شروع کنن