م
پسندها
412

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اين سخن ما كه مى گوييم ، ما همه از آنِ خداييم ، اقرارى است به بندگى و اينكه مى گوييم " بازگشت ما به سوى اوست " اعترافى است به نابودى خويش.
    مولا علی (ع)

    اللهم عجل لوليك الفرج....
    سلام
    "سَلامٌ قَولً مِن رَبٍّ رَحيمٍ"

    دوستان عزیز بیایید یه کار بسیار مهمی بکنیم که انجامش بسیار راحت است،
    کار سختی نسیت, مشکل نیست, وقت گیر نیست،
    فقط به یک همدلی و همیاری نیاز دارد.

    :::.. ظهر روز عاشورا، موقع اذان ظهر، همگی، هر جا هستید، هر کاری می کنید،...:::
    ||/:::..."فقط برای یک دقیقه، همگی "دعای فرج امام زمان" را بخوانیم"...:::\||

    هیچ وقتی از شما نمی گیره فقط اگه این پست را "فوروارد" کنید و دست به دست کنید تا تعداد زیادی آن را بخوانند قدمی بسیار بزرگ برداشتید.
    لطفا بییاید فقط، چند کلیک ساده بکنیم تا به نتیجه بسیار بزرگ برسیم...

    (هر کس از دوستان هم خواست با نیت این کار را انجام دهد.)
    (اللهم ارزقنا شفاعة الحسين يوم الورود)
    بسم الله...
    هرکجا ذکر "حسین" بود تو را یادم هست، هر کجا "اشک و حسین" هست ؛ مرا یادی کن...
    ملتمس دعا
    .
    .
    .

    عاشورا روز بالیدن است نه نالیدن
    ،
    بساطش آموزه است نه موزه
    ،
    تمرین خوب نگریستن است نه گریستن
    ،
    نماد شعور مذهب است نه شور مذهب
    ،
    منتظران مهدی به هوش باشید حسین را منتظرانش کشتند...


    _________
    التماس دعا داریم...

    فراخوان

    تاپیک :
    کاربران ِ برتر ِ ماهانه ی تالار معماری !

    ________________________

    :gol::gol::gol:
    متن نوحه ترکی زینب زینب
    زینب زینب زینب کنز حیا زینب کان وفا زینب
    زینب زینب زینب درد آشینا زینب غرق بلا زینب
    غم قهرمانی زهرا نیشانی
    ای روح با ایمان جانیم سنه قوربان
    زینب زینب زینب سرگشته دوران آواره طوفان
    زینب زینب زینب حفظ عهد و پیمان شیر شه مردان
    زینب زینب زینب محبوبه جانان قرآنینه قوربان
    زینب زینب زینب کنز حیا زینب کان وفا زینب
    زینب زینب زینب درد آشینا زینب غرق بلا زینب
    غم قهرمانی زهرا نیشانی
    ای روح با ایمان جانیم سنه قوربان
    عکس شخصیشو تو رو خدا!!!! کیمونو پوشیدی؟!
    ----------------------
    املاتم تو حلقم!!! عاقا...قرعان...عادم!!! بچه مگه بیکاری یه "ع" می چسبونی تنگِ "آ"؟! به جان یه دونه بچم(!) همون "آ" کفایت می کنه!
    عربم نیستی که بگم لهجه ی عربی داری!!!
    با سلام!
    خوبه باز این باشگاه بی پدر و مادر دار(!!!!) هست که بیای از ما خداحافظی کنی!!:razz:

    تو اصلاً تعارف زدی که حالا می گی "کاش تو هم بودی"؟؟!! والا من و تو مریم سه تایی می شیم یه نفر ونصفی!!
    سفر بی خطر...
    ------------------------------
    جفت شعراتم قشنگ بود...
    قیصرم چه انتظارایی از ملت داره ها!
    به ما بگن:"حالت چطور است؟"
    "بالت...؟!" پیشکش!!
    :smile::gol:
    نه قیصر ِ دیگه ای نداریم . نوع ِ نوشتنش منو به شک انداخت :دی

    خوشحال شدیم و استفاده کردیم .

    در پناه ِ او ، شاد و برقرار باشید . :gol:
    امیر احمد دامغانه
    درست می گی.
    حرفت حقه
    منم می گم بعضی ها با بالا رفتن سنشون بال هاشون کو چیک میشه
    بعضی ها هم نه
    با بالا رفتن سن و بزرگتر شدن پا ها شون بال هاشون بزرگتر میشه
    اما راست می گید جوانی فصل پروازه
    امیر احمد عزیز دایی الان پیشم نیست
    دل منم براش تنگه خیلی
    شعر دومی خیللی زیبا بود بسیار ممنونم
    بالت
    می گن ادم ها پشتشون دوتا بال دارن که دیده نمیشه وقتی ادمها سنشون میره بال با بزرگتر شدن پا هاشون بال هاشون هم کو چیک و کو چیکتر میشه
    آره ؛ عالی بود . دوستش میداریم .

    کدوم قیصر ؟

    این از جناب ِ مولوی ِ بزرگ بود . دیوان غزلیات شمس .

    باده غمگینان خورند و ما ز می ، خوش دلتریم / رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون ِ خویش

    خون ِ ما بر غم حرام و خون ِ غم بر ما حلال / هر غمی کو گِرد ِ ما گردید شد در خون ِ خویش . .. :gol:
    به به . . . کشف نمودیم که اهل ِ ادبیات هم هستین ؛ آفرین .

    این شعر خیلی زیباست :

    زین سپس ما را مگو چونی و از چون درگذر / چون ز چونی دم زند آن کس که شد بی‌چون ِ خویش ؟!
    خواهش میکنم . بزرگواری شما ؛ اقتخار از ما . :D

    یه متن ِ دیگه میگه :

    حال ِ همه ی ما خوب است . . . اما تو باور نکن!
    همه ی دوستان ِمن ، در اندیشه ی من جای دارند .زیادم عجیب نیستا .:smile:

    حرفای جالبی بود ؛ بسی خوشمان آمد . یعنی عمیقا با این نوشتار ِ شما ، احساس ِ آشنایی می کنم .

    حق با شماست ؛ تظاهر پیش میاد ؛

    یادمه یه متن دیدم ، که خیلی به نظرم زیبا و پرمحتوا بود ؛ نوشته بود :

    کلمه ی "خوبم " ، بیشترین دروغی هست ، که توی زندگی م ، خیلی مرتکبش شدم . . .
    سلام
    میگم نباید این شب ها بخندم
    اما شما نمی زاری ها
    این کوچولو چه با حال می خنده
    خوبه شما عکس از بچگی داری
    ما که هیجی
    زمان ما قحطی دوربین بوده
    چشم دعا هم می کنیم
    و خواهش دارم که
    امیدوار باشی و همه رو به امیدواری دعوت کنی
    منم همین طور به امیدواری
    این شعر قیصرم خیلی سنگینه خیلی
    تا حالا نخونده بودم
    میگم
    این که عادم به خاطر دوستاش خیلی کارا رو بکنه،بده؟

    فک کنم بد باشه

    عاخه اگه خوبه پس چرا دوستتو بت نزدیک نمیکنه؟

    نمونش این سایتِ کوفتی

    کجا منو به دوستم نزدیک کرده:(((

    کلن چرا این روزا همه چی گره خورده

    انگار تو یه غارم و از دور به همه چی نگاه میکنم که عین یه فیلم از جلو چشمام رد میشه

    یا مثلن دکمه توقف رو زدم و همه سرجاشون خشک شدن،منم فقط نشستم و نگاشون میکنم


    (این مطلب قرار بود تو فیس بوک نوشته شه،چون در حال انفجار بودم اینجو نوشتمش،دوستان بهشون برنخوره!هروقت اف بیم درس شد میرم اونجا کپی میکنمش!)

    ما بریم سراغِِ درز گرفتنِ پیرهنمون
    فیلن هرچی به خودم نیگا میکنم از این کار بیشتر توانم نیست....!
    از بد بتر اگر هست
    این است
    این که باشی

    در چاهِ نابرادر،تنها
    زندانی زلیخا
    چوب حراج خورده بازار برده ها
    البته بی که یوسف باشی!

    پس بهتر است درز بگیری
    این پاره پوره پیرهنِ
    بی بو و خاصیت را
    که چشم هیچ چشم به راهی را
    روشن نمی کند!



    روحت شاد قیصر،از عمقِ وجودم میگی....
    سلام خانوم مهندس مهشید جان .

    خوبم مرسی . شما خوبی ؟

    امیدوارم همه چیز همونی باشه ، که باید باشه . :gol:
    حلقوم ها را می توان برید امّا فریاد ها را هرگز، فریادی که از حلقوم بریده بر می آید، جاودانه می ماند.

    (شهید سید مرتضی آوینی)



    ....
    .
    .
    .

    2

    حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند

    دارد غروبِ فرشچیان گریه می کند


    با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید؟!

    بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید

    او را چنان فنای خدا، بی ریا کشید

    حتی براش جای کفن، بوریا کشید


    در خون کشید قافیه ها را، حروف را

    از بس که گریه کرد تمام لهوف را


    امّا در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت

    بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت

    این بند را جدای همه روی نیزه ساخت:

    "خورشیدِ سر بریده غروبی نمی شناخت

    بر اوجِ نیزه گرم طلوعی دوباره بود"

    اوکهکشان روشن هفده ستاره بود


    خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن ...

    پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن ...

    خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن ...

    شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن ...


    در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچکس

    شاعر کنار دفترش افتاد از نفس!!!

    (سیّد حمیدرضا برقعی)
    1

    با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد

    در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد

    ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد

    شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد


    احساس کرد از همه عالم جدا شده است

    در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است


    در اوجِ روضه ، خوب دلش را که غم گرفت

    وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

    وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت

    مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت


    باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست

    شاعر، شکست خورده ی طوفان واژه هاست


    بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت

    دستی ز غیب، قافیه را کربلا گذاشت

    یک بیت بعد، واژه ی لب تشنه را گذاشت

    تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
    .
    .
    .
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا