چه بگویم........
بهتر می دانی روزگار بامن چه کرده
ومن
بدتر از روزگار باخودم چه کرده ام
اگر چه خسته به نظر می ایم و چشمانم دیگر تابش سالهای رویش را ندارد
اما بدان
تنها یک نگاه تو خدای من
نور امید را در این خزان سرد می تاباند
و دوباره مثل ان سالهای دور
من ثمره می دهم
حاصلش را اینبار هرچه باشد
تقدیم می کنم
به اهالیه همیشه عاشق
اهالیه انصاف
اهالیه دوستی لبخند
خواب دیدم .
یک کابوس سیاه
توانجا
فقط یک نوشته بودی
فقط یک متن
که بر دیوار زده بودنت
کسی درخواب گفت
ما باورت نداریم
به حال خودم خندیدم
بیدار که شدم از خودم از ندانم کاریهایم ترسیدم
ببین فقط یک نگاه تو
در این خزان سرد چه ها که نمی کند
ببین
.....ببین
......ببین