Hosse!N_206
پسندها
3,722

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دستم را بگیری و زیر گوشم زمزمه کنی

    که پشتِ خواب های نا آرامِ تو

    چیزی بیش از نگرانی‌هایِ زنانه نیست

    دستت را بگیرم و زیر گوشت زمزمه کنم

    که پشتِ نگرانی‌هایِ زنانه ی من

    مردی ایستاده

    که دیوانه وار دوستش دارم
    عاشق آن لحظه ام اي خوب من

    با نگاه عشق بي تابم کني

    در ميان بازوان عاشقت

    با نوازشهاي خود خوابم کني

    باز هم در خلوت آغوش خود

    لحظه اي لب بر لب سردم نهي

    جان دهي اين خاک خشک و تشنه را

    از همان يک لحظه سيرابم کني

    با نگاه مست خود مستم کني

    خرمن جان مرا آتش کني

    ناگهان جان مرا در بر کشي

    تا به هُرمِ جان خود آبم کني

    ديگر از رفتن نمي گويم سخن

    تا که با عشق و جنون يارم کني

    باز هم مست از شراب عاشقي

    در برم گيري و بي تابم کني
    از آغاز مي گويم برايت

    از آن زمان که به تو رسيدم

    از عشق تا عقل از عقل تا شعر

    من تو را در لحظه هاي تنهايي

    از ميان نوشته هايم جستم

    آن زمان که نگاه ها برايم معنا نداشت

    آمدي

    و معناي دوباره به تصورم دادي
    پدری دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسید: تو می توانی مرا بزنی یا من تو را ؟

    پسر جواب داد: من میزنم

    پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید

    با ناراحتی از کنار پسر رد شد

    بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد شاید جوابی بهتر بشنود

    پسرم من میزنم یا تو ؟

    این بار پسر جواب داد شما میزنی

    پدر گفت چرا دوبار اول این را نگفتی ؟

    پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالم را حریف بودم ولی وقتی دست از شانه ام کشیدی قوتم

    را با خود بردی
    [/URL]
    اگر شعر‌های من زیباست

    دلیلش آن است

    که تو زیبایی

    حالا

    هی بیا و بگو

    چنین است و چنان است

    اصلاً

    مهم نیست

    تو چند ساله باشی

    من همسن و سال تو هستم

    مهم نیست

    خانه‌ات کجا باشد

    برای یافتنت کافی است

    چشم‌هایم را ببندم

    خلاصه بگویم

    حالا

    هر قفلی که می‌خواهد

    به درگاه خانه‌ات باشد

    عشق پیچکی است

    که دیوار نمی‌شناسد

    دوســـــــــــتــدارم عشــــــــــــــــقــم
    دلم

    یک بغل شعر میخواهد

    یک مشت آغوش آبی آستانت

    باران ببارد

    لبخند بزنی

    نفس بکشم

    زیر چتر تو.....
    هر چیزی جای خودش را دارد

    برای من...

    دیگر جایی نمانده است

    که تو آنجا نباشی

    قلب من...

    در نبض تو می تپد

    و نفس هایم...

    درگیر عطر توست.
    وقتی که زندگی من

    هیچ چیز نبود

    هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری

    دریافتم

    باید ،باید ،باید

    دیوانه وار دوست بدارم

    کسی را که مثل هیچکس نیست

    فروغ فرخزاد
    بدو بدو بیا حراجش کردم.تولده تولد..آتیش زدم به مالم به خاطر آبجی گلم(Maryam.67)
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا