من با تو بودم اما تو افسوس
به بودن من نکردی عادت
تو پر کشیدی من پر شکستم
تو ساده بودی من ساده ماندم
تو با من از شب گلایه کردی
من بی تو تا صبح از خونه خوندم
چشمای سردت دنیای من بود
اما تو هیچ وقت باور نکردی
شکستم و تو یه لحظه
با گریه های من سر نکردی
من با تو بودم وقتی که آروم
پشت نقاب آیینه سوختی
کاش وقت رفتن بهم میگفتی
اون همه عشقو به چی فروختی