mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت

    رو ازت دزدید و بجاش یه زخم همیشگي

    رو قلبت هدیه داد زل بزنی و به جای اینکه لبریز

    کینه و نفرت بشی حس کنی که هنوزم دوسش داری

    چقدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیواری

    تکیه بدی که یه بار زیر آوارغرورش همه ی

    وجودت له شد چقدر سخته تو خیالت ساعت ها

    باهاش حرف بزنی و وقتی دیدیش هیچ

    چیزی جز سلام نتونی بگی چقدر سخته

    وقتی پشتش بهته دونه های اشک گونه هاتو

    خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که

    هنوزم دوسش داری چقدر سخته گل آرزوهاتو

    توی باغ دیگری ببینی و اون وقت هزار بار تو خودت

    بشکنی و آروم زیر لب بگی

    گل من باغچه نو مبارک
    نیمــه ی گـمشــده ام نیستـی که بـا نیمـه ی دیگــر به

    جستجویت بر خیزم...

    تـــو... تمـام گمشـده ی منــی ! تمــام گـمـشــده ی من ... !
    یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا

    بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با تو

    تک و تنها، به تو می اندیشد

    و کمی..

    دلش از دوری تو دلگیر است

    .....مهربانم ای خوب

    یاد قلبت باشد، یک نفر هست که دعایش این است

    زیر این سقف بلند، هر کجا هستی، به سلامت باشی

    و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد..
    امروز ؛

    انگار کسي آمد…

    و هواي دلتنگي ات را

    هي در آسمان اتاقم پاشيد

    و تو نبودي

    !
    تنها به تو می اندیشم


    آنسوی دنیا هستی ومن، تنهـــا...


    پاییز در کُره ای دیگر شروع شده


    دستانت را به من ده


    بیا آهسته دور شویم از این آبادی


    باران و برگها انتظار مارا دارند..
    شب ها سکوت تنهایی همش فکرو خیال تو



    همش دلگیرم از دیروز همش دلتنگی فردا





    شب ها خوابم نمیگیره کجا رفتی بدون من



    کجا رفتی که این خونه شده قبرستان من





    روزم تاریک چون سرده تنم میسوزه از دوریت



    چشام لبریز از اشکه همش دلگیرم از دوریت



    برو که فکر رفتنت آتیش به جونم میزنه



    غم از تو باوفاتره هرشب به من سرمیزنه
    نمیدونم کجایی...!


    من برای تو مینویسم...!


    راستی...دوستت دارم...!
    اگر دریای دل آبی ست

    تویی فانوس زیبایش

    اگر آیینه یک دنیاست

    تویی معنای دنیایش

    اگر یک آسمان دل را

    به قصد عشق بردارم

    میان عشق و زیبایی

    ترا من دوست میدارم
    باران که می بارد تو می آیی بارانِ گل ، بارانِ نیلوفر
    باران ِمهر و ماه و آئینه بارانِ شعر و شبنم و شبدر


    باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ ِ بیداری
    از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری


    غم می گریزد ، غصه می سوزد شب می گدازد ،سایه می میرد
    تا عطرِ آهنگ تو می رقصد..... تا شعر باران تو می گیرد........


    از لحظه های تشنه ی بیدار تا روزهای بی تو بارانی
    غم می کُشد ما را و می بینی دل می کِشد ما را تو می دانی.....
    هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظار فرداهای من

    قاصدک خوش خبرم روزهاست که نیامده

    ومن در پشت پنجره ی تنهایی تو را می خوانم و خاطراتت را.

    خواهم ماند تنها در انتظار تو...

    چرا نوشتم در برگ تنهاییم برایت، نمی دانم...

    روزی خواهی آمد، می دانم

    گریان نمی مانم. خندانم برای ورودت ای عشق
    انتظار يعني چشمان من كه پشت پنجره جا مانده است.

    انتظار يعني عكس غبار گرفته ي تو از همان روز جدايي.

    انتظار يعني قلم من كه هرچه مي نويسد جز نام تو نيست.

    انتظار يعني شب يلدا نشان من كه به شوق آمدنت تا سحرگاهان پشت درب قلبت

    مي ايستم تا درب قلبت را بگشايي و مرا سيراب از عشق كني

    انتظار يعني نگاه من به جاده اي دور.

    اتنظار يعني خنديدن ابر در ميان باد.

    انتظار يعني آوارگي باد.
    باز تنهایی و دستهای خالی من

    شبی سیاه و بلند

    وای بر این سیه احوالی من

    هر روز تکرار می شوی و

    تکرار می شود سکانس رفتنت

    به تکرار می نشینم در تماشای جاده جاده رفتنت

    جاده جاده ز من گذشتنت!

    تو می روی...

    جاده می رود...

    هر چه بود و نبود با تو به یک جا می رود

    چنان ره می سپاری که

    غبار جاده ها می آلاید آیینه ی روزگارم را

    مستور بدین غبار و محکوم بدین غربت

    حاصلم چیست زین محبت؟!

    یک مشت آه و یک بغل حسرت؟!!!

    تو می روی...

    سالهاست که هر روز

    سوار بر رخش غرورت

    ز وادی شعر و شعورم می گذری

    مانده ام سوی غزل که می تازی؟

    چنین خرامان به کدامین غزل می آرامی؟!

    تو که شبی سیاه مرا بخشیده ای

    بگو با من!

    نوید طلوع کدامین روزگاری؟
    ای نامت از دل و جان

    در همه جا به هر زبان جاری ست

    عطر پاک نفست

    سبز و رها از اسمان جاری ست

    نور یادت همه شب

    در دل ما چو کهکشان جاری ست

    تو نسیم خوش نفسی

    تو با منی اما من از خودم دورم

    چو قطره از دریا

    من از تو مهجورم
    تـَنـهایــے یـَعنے :

    بـِرے عــَطـرے ڪہ اون مے زدــه رو بــِخــَرے . .

    و بــِزَنے بــِہ خـُودِتـــــ . .

    تــا فــِڪـر ڪــنے ڪِـنار ِتــِہ . . !

    روزهـایےٍ ـهستـ کـه تلـفنـم را جـوابـ نمےٍ‌دهـم . .

    چـون قـبـلـ از بـرداشـتـنــ تـلفـن بـایــد صــدایـم ـرا عـوضـــ کـنــم و . .

    شــادتــرش کـنــم و مــن حــوصلــه‌ ےٍ عــوض کـــردن صـدایــم را نـدارمــ . .

    بــه ـهـمیــن ـــــادگــےٍ ..!..!

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا