...scream...
پسندها
5,303

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ایشالا استقلال که امد شهرتون برو ورزشگاه جای ما رو هم خالی کن
    سلامت باشه شهرت:d
    عجب پل خوشگلی داره
    تو هنوز همدانی هستی؟:d
    علی جان زندگی که فعلا میگذره بر ما
    خوش که چی بگم والا بد نیست شکر خدای مهربون
    شهرتون چه خبرا؟؟
    ایول به فولاد که پرسپولیسو چزوند:D
    ماه باید یک شبی مهمونی کنه
    پیشتون مهتابو قربونی کنه
    آخه چشمای قشنگت می تونه
    که بگیره شبو زندونی کنه
    بذارین خورشید صورت شما
    ابری خونه مو آفتابی کنه
    چشمای روشنتون دوباره باز
    شب تاریکمو مهتابی کنه
    روز باید تو آینه ی صورتتون
    چشماشو به روی دنیا وا کنه
    وقتی که خورشید خانوم میاد بیرون
    خودشو تو چشمتون پیدا کنه
    نازنینم نازنینم
    وای اگه خورشید عشق
    توی چشمای شما غروب کنه
    سلام علی جانم خوبی داداش گلم؟؟
    مرسی ممنونم عزیز تو خوبی؟
    نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

    چون در خانه ببستم،
    دگر از پا نشستم
    گوئیا زلزله آمد،
    گوئیا خانه فروریخت سر من

    بی تو من در همه شهر غریبم
    بی تو، کس نشنود از این دل بشکسته صدائی
    بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی

    تو همه بود و نبودی
    تو همه شعر و سرودی

    چه گریزی ز بر من
    که ز کوی‌ات نگریزم
    گر بمیرم ز غم دل
    به تو هرگز نستیزم

    من و یک لحظه جدایی؟!
    نتوانم، نتوانم
    بی تو من زنده نمانم
    در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
    باغ صد خاطره خندید
    عطر صد خاطره پیچید


    یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
    پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
    به به سلااااااااام اسکریم خوبی؟؟؟؟؟؟
    مرسیییی منم خوبم همه چیز عالیه :cool:
    همه چی خوبه؟
    پس این دختر همدانی بیقراره اخرین خریتت بود؟؟؟:D
    به سراغ من اگر می آیی
    تند و آهسته چه فرقی دارد ؟!
    " تــــو " به هر جور دلت خواست بیا !
    مثل سهراب دگر ...
    جنس تنهایی من چینی نیست ،
    که ترک بردارد
    مثل آهن شده در تنهایی
    چینی نازک تنهایی من
    دو تا سوال ازت پرسیدم فک کردی من بیمارم؟!

    نه جانم ...پرسیدم ببینم وضعت چجوریاس که دیدم وخیمه...:دییییییییییی
    بروبابا منو با خانواده ،مرجانم با خانواده......:D

    قسمت بشه دختر همدانی بیقراره معمارو ببینیم....:D
    مادربزرگم دو سال پیش میخواست ختم انعام بگیره و تمام خانومای فامیلو یه خانوم مداح هم دعوت کرده بود.
    > از صبح همه داشتیم کمکشون میکردیم که یهو ، یک ساعت مونده به مراسم برق رفت .
    > مادر بزرگم به پدرم گفت:سریع زنگ بزن اداره برق بگو برقمون رفته!
    > بابای ما هم زنگ زدو گفت:برق ما رفته!
    > یهو مادر بزرگم از اونور گفت:
    > بگو خانوم آوردیم، کلی پول دادیم، حالا برق رفته شما خسارت مارو میدی...؟؟؟
    > بابای ما هم هول شد و با عصبانیت به طرف گفت:
    > کلی پول دادم خانم آوردم ، حالا که برق نیست چه خاکی تو سرم بکنم؟ شما خسارت میدی....؟!؟!
    > طرف هم نه گذاشت نه برداشت با خنده گفت: دوست عزیز 2 تا شمع روشن کن شاعرانه تره...!! :)

    :biggrin:
    میبینم بردیا مشاوره ازدواج راه انداخته!!!:D

    علی عروسیتو با دختر همدانی بیقراره همدان بگیر که مام بیایم:D
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا