سعید صفری فروشانی

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من یه جمله معروف دارم امروز خیلی گفتم یه بار دیگم روش:D
    زهی خیال مبطول دادا:D
    البته قضیه این بازی با بقیه بازیا فرق داره با عملکرد تیما در طول فصل
    من که میگم مساوی میشه بازی
    اره قبول دارم استقلال خوب نبوده:smile:
    ولی انصافا پرسپولیس داغون بوده:smile:
    چرا نباشه هست
    خو از امیر قلعه نوی بگو برام
    کارنامش جلو پرسپولیس
    حالا یه چیز دیگه رتبتون و اینکه تیمتون چطور بوده عملکردش اینم بگو:D
    و اینم بگو که گهر کجای ایرانه؟:D
    رتبش تو جدول کجاست:D
    خو حالا یکم بهتر شد عزیزم:smile::gol:
    اول تو یه بیوگرافی از فرهاد مجیدی به من بده تا در ادامه ببینیم چی پیش میاد:)
    اهن اهوم اهیم:surprised:
    واو:surprised:
    نه نیما جان من 22 سالمه از 50 سال پیش چیزی یادم نمیاد:)
    منم میگم یا برد اس اس یا مساوی
    میبینیم حالا
    بعده بازی میام میبینم کی چشاش گریونه:biggrin:
    الان دارم میرم بای
    یه برد داشتیدااااااااااااااااااا انقد ذوق زده شدید نازی نازی عیب نداره ذوق کنید.ههههههههههههههه
    حالا نشونتون میدیم به جا خنده گریه میاد رو چشاتون:biggrin:
    انقدر مسخره شدم اونروز تا ظهر نسشته بودم
    بعدش رفتم کلاس اما مامانم برام ضبط کرد دیدم
    هر وقت بخوام دیگه میبینم:w42:
    مامان، اجازه هست ابروهامو بر دارم ؟…………نه

    مامان، اجازه هست موهامو زیتونی کنم ؟…………نه

    مامان، اجازه هست تونیک صورتی بپوشم ؟…………نه

    مامان، اجازه هست مثل باربی آرایش کنم ؟…………نه

    مامااااان یعنی چی که همش میگی نه…. من ۱۸ سالم شده ها
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    -مامان: اَاّه جمشید، خفه میشی؟یا خفت کنم
    یک دانشجوی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود
    بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد
    .
    .
    .
    اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد.
    بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه روزها ازپی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت ” من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت
    “اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن.
    .
    .
    ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد.
    .
    .
    چهار سال آزگار کذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!!
    .
    .
    نتیجه اخلاقی این ماجرا. .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    پسرهای دانشجو هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند.
    سوتی ها وشیطنت های دوران دانشجوی!!!
    شگفت انگیز ترین ساختمان ایرانی در نیاوران!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا