...باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
رو سینه را چون سینه ها هفت آب شو از کینه ها
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
دلبر جانان من برده دل و جان من//برده دل و جان من دلبر جانان من
از لب جانان من زنده شود جان من//زنده شود جان من از لب جانان من
روضه رضوان من خاک سر کوی دوست//خاک سر کوی دوست روضه رضوان من
این دل حیران من واله و شیدای تست//واله وشیدای توست این دل حیران من
یوسف کنعان من مصر ملاحت تر است//مصر ملاحت تر است یوسف کنعان من
سرو گلستان من قامت دلجوی تست//قامت دلجوی تست سرو گلستان من
شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که از روزگار هجران گفت
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت
فغان که آن مه نامهربان مهرگسل
به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
غم کهن به می سالخورده دفع کنید
که تخم خوشدلی این است پیر دهقان گفت
گره به باد مزن گر چه بر مراد رود
که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت
به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
تو را که گفت که این زال ترک دستان گفت
مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل
قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
که گفت حافظ از اندیشه تو آمد باز
من این نگفتهام آن کس که گفت بهتان گفت
با غم وغصه چيزي درست نميشه رفتگان هم برنمي گردن
بايد به فكر بازماندگان بود
چرا كه الان به كمك وحمايت چه مالي چه روحي ورواني احتياج دارن
و اينكه سعي كنيم به فكر باشيم
نوسازي بشه بافتهاي فرسوده تاديگه شاهد اين مصيبتها نباشيم