mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تــو ...

    انـتـخاب مـن نبــودی ..

    سرنوشتـم بودی ..!

    تنها انگیزه ی ماندنم در این زندگی بی اعتبار ...


    من ..

    بازدم ِ هر نفسم را ..

    با عشق ِ تو پیوند میزنم ..

    نفسهایم رهسپار ِ آغوشت خواهند شد ...

    گفتی دوستت دارم ...

    و من به خیابان رفتم ! فضای اتاق ...

    برای پرواز کافی نبود ..

    گیجم ... گنگم ... مبهوت این ثانیه ها !

    لبـــــــــانم را دُوخته ام ...

    مبــادا بگویم "دوســـــــتت دارم " ..

    که هر بار گفتـــــم ، تَنــــــــــــهایی ام بزرگتر شد ....

    اگر تو نبـــودی ...

    مــن ..

    بی دلـــیل ترین اتفـــاق زمیـــن بــودم ..

    تو هـــستی ..

    و مـــن محکـــمترین بهـــانه ی خلقت شـــدم ...

    وای....!

    عجب غوغا میكنند در من...،

    واژه هایی كه به وزن "تو" شعر میشوند..!!!

    شعرهایی می نویسم که چاپ نمی شوند ..

    اما روزی چاپ خواهند شد ...

    منتظر نامه هایی هستم که به دستم نرسیده اند ..

    اما یقینا خواهند رسید ..

    ...شاید روز مرگ من...

    دلـم مـی خـواسـت ..

    هـمـیـشـه دلـم مـی خـواسـت بـدانَ‌م ...

    چـه حـالـی داری ..

    وقـتـی کـه ایـن هـمـه "دوسـتـت دارَم " ؟ . . .

    جوری در آغوشت می‌خوابم ...

    که خدا پیدایم نکند ..

    خیال کند ..

    اشتباهی به تو ..

    دو تا روح داده است ...

    عشــق تـو ...

    شوخــﮯ زیبایـﮯ بود که خداوند با قلب من کرد !

    زیبا بود امّا شوخـﮯ بود !

    حالا .... . . تو بـﮯ تقصیرﮮ ! خداﮮ تو هم بـﮯ تقصیر اسـﭞ !

    من تاوان اشتباه خود را پس میدهم . . . ! تمام این تنهایـﮯ ...

    تاوان « جدّﮮ گرفتن آن شوخـﮯ » اسـﭞ .....

    گاهے دلمـ از ـهر چه آدمـ است مے گیرد...!

    گاهے دلمـ دو کلمه حرف مهربانانه مےخواهد...!

    نه به شکل ِ دوستت دارم و یا نه بــ ِ شکل ِ بے تو مے میرمـــ...!

    ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش... فردا روز دیگر ے ست !

    دسـﭞ از نـوشـتـﮧ هـآﮮِ مـن بـردار !

    دسـتـمـ بـﮧ نـوشـتـنـﭞ نـمـﮯ رود ، بَـس ڪـﮧ از دسـتـمـ رفـتـﮧ اﮮ ...

    این روزها همه از تو " تن " میخواهند..

    کسی دل نمیخواهد ...

    شریک جنسی خواهان زیاد دارد ...

    شریک قلبی خریدار ندارد...

    باور کن ...

    این روزها هوای رابطه ها تاریک است ..!

    به تو که فکر می کنم ...

    بی اختیار ...

    به حماقت خود لبخند می زنم !

    سیاه لشکری بودم ...

    در عشق تو !

    و فکر می کردم بازیگر نقش اولم !!!

    این خاطــرات کـــهنه دیگر به دردم نمی خـــورد…

    مــفـت میفرو شــــم…

    به دوره گـردی که سـر ظهر در کوچـــــــــــــــه پرســــــــــه میـــــــزند ...


    و جایــــش بســته ای نمـــــــــــــک میگیرم….

    بیشـــــتر به کارم می آید !

    اگـر دیـوارِ مـن ...

    از هـمـﮧ ﮮ دیـوارهـآ ڪـوتـآه تـر نـبـود ...

    دیـگــر دیـوارِ حـآشـآ ، ایـنـقـدر بـلـنـد نـمـﮯنـمـود . ..

    بادبادکی شده ای ...

    نخ دلت گیر کرده در چهارراه سرنوشت

    سیاه لشگرهایی که تابوت ترا بر دوش برده اند

    به اوج پروازت ، مات مانده اند...
    ایـن روزهـآ، بـآد ...

    مُـدامـ لاﮮِ مـوهـآیـمـ مـﮯپـیـچـد ..

    مـآنـده امـ ڪـﮧ تـو دسـﭞ از سَـرمـ بـرداشـتـﮧ اﮮ ..

    یـآ بـآد ...

    سَـر بـﮧ سَـرمـ مـﮯگـذارد . . .

    روﮮِ دسـﭞِ شـب مـآنـده امـ ...

    مـنـﮯ ڪـﮧ ..

    تـو روﮮ دسـتـمـ مـآنـده اﮮ !

    شـآنـﮧ هـآﮮ شـب مـﮯ شـکـنـد آخـر . . .

    مـآ سَـمـ مـآر را بـآ پـآدزهـر خـنـثـﮯ مـﮯڪنـیـمـ ...

    امـآ سَـمـ ڪلـمـآﭞ را چـﮧ گـونـﮧ؟

    نـمـﮯدانـمـ !

    حـآلـمـ خـوب نـیـسـﭞ . . .

    بـﮧ سڪـوتـمـ ...

    بـﮧ قـوﮮ تـریـن سلاحـمـ احـتـرامـ بـگـذار!

    طنـیـنـش را مـﮯ شنـوﮮ ؟

    وقـتـﮯ حـرف نـمـﮯ زنـمـ ..

    از زیــبایـﮯ آن چـﮧ مـﮯ گـویمــ لـذت مـﮯ بـرﮮ؟ . . / .

    سلام خوبید
    براتون پیغام گذاشتم خوشحال میشم که بخونید
    لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ...

    تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...

    لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست

    که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ٬

    لمس کن لحظه هایم را ...


    لمس کن این با تو نبودن ها را ٬

    لمس کن ...


    یه آدمایی هستن

    جدا از جنسیتشون

    جدا از مجازی بودنشون.

    جدا از زشت و خشگلیشون

    دوست داشتنی هستن

    یعنی اصلا نمیشه دوسشون نداشت

    من که دنیا را نخواسته بودم

    تنهـــــا

    کلبه ای در دستانت

    برای آرامش...
    سـﮩـمـِ مـن ..

    خـانـﮧ اﮮ اجـاره اﮮ در قـلـب ِ تـوسـﭞ !

    و هـر روز تـرس از ریـخـتـن ِ وسایـلمـ در ڪوچـﮧ هـآ ...

    از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

    این روزها چیزی که زیاد است عشق های پر حجـــم و توخالیــــــست...

    حواسَـت بـه دلـت باشـد، آن را هـرجایـی نـگـذار ...

    ایـن روزهـا دل را مـی دزدنـد ..

    بعـد کـه به دردشـان نــخـورد ..

    جـایِ صنـدوقِ پـُست آن را در سـطل آشـغال مـی انـدازنـد ...

    می گویند دنـیـا بی وفـاست ..

    امــا …

    قدرش را بدانید…

    مـن دنـیـای بی وفـاتری هم داشتم …!

    حســــرت ...

    یعنی خواستن تـــــــو که داشتن نمیشود ..

    هیـــچوقـــــــــت…!!!

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا