• ندگی یعنی چکیدن همچو شمع از گرمی عشق. زندگی یعنی لطافت گم شدن در نرمی عشق. زندگی یعنی دویدن بی امان در وادی عشق. رفتن و آخر رسیدن بر در آبادی عشق
    شادی را از یاد مبریم
    تا وقتی که نسیم دریا صورت هایمان را نوازش میکند
    تا وقتی نفس تازه می کنیم ، زیر ابی بیکران آسمان
    امروز هر چقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمیشه


    پس صدایش کن


    او منتظر توست


    او منتظر آرزوهایت


    خنده هایت


    گریه هایت


    ستاره شمردن هایت


    و عاشق بودن هایت است


    امروز امروز است . . .
    بيا ابي باش ب رنك اسمان تا من هميشه سر ب هوايت باشم........


    میخاهم کنارم باشی تا سرم را روی شانه هایت بگذارم و همه ببینند همه چیز زیر سر من است
    آخرین باری که خندیدم؟........غروب بود وقتی نبودی نبودنت همه جا بود


    مردم خنده هایم را میبینند و بالشم گریه هایم را
    زیــــن پـس تنــــــــــــــها ادامــــه میـدهـم، در زیــر بــاران ...

    حتـــی بـه درخـواست چــــــتر هم جـــواب رد مــیـدهـم ....!!!

    مــیخواهـم تنــــــــــــــهایی ام رابـه رخ ایــــن هـــوای دو نــــفـــره بکشم ....!

    بـــــــــــــاران نبــــــــــار...!!! مـــن نـــه چتـــر دارم نـــه یـــار ...!


    همه نیمکتهای پارک دو نفره اند
    بی خیال
    روی چمن مینشینم
    گریــــه شـــاید زبـــان ضـــعـف بـاشـــد
    شــاید خیلــی کـودکانــــه
    ... شــاید بـی غـرور...
    امــا هــر وقـت گونه هایـش خیــس می شود
    مـی فـــهـمـــــم ؛
    ... نــه ضعیفـست !!!
    نــه یـک کودکـست !!!

    بلکه پر از احساســــــ است ...



    با ترس چ کنم
    وقتی میلرزم و سرد سرد میشود تمام تنم
    تمام رویاهایم
    وقتی لبخندم منجمد میشود
    من گرمی دستانت را کم دارم
    گرمی نگاهت
    گرمی ...
    خودت
    من همیشه کم میاورمت
    خواستم بگویم... دیدم نگفتن بهتر است...

    چه سود...آنکه با من نمی ماند ....

    همان بهتر که مرا نشناسد....

    و آنکس که می ماند .... خود خواهد شناخت ....

    من همانم که هستم ....

    نه آنکه تو میبینی و میخواهی باشم...



    وقتی از ترس میلرزم
    ب تو میاندیشم
    و میخواهم از تمام ترس هایم با تو بگویم
    اما سکوت میکنم
    تو خود میخوانی دردم را نه؟
    وقتی شاد شاد از خود رها میشوم چقدر دلم میخواهد در چشمانت غرق شوم
    در نگاهت
    و در تابش مهرت
    ....اما سکوت میکنم تو قرنهاست در قلبم ذوب شده ای و در تمام رگهایم جریان داری
    با من بمان
    هیسسسسسسسسسسسسسسس
    از رویای امشبم برو بیرون
    میخام برگردم پیش خودم و تنهاییام
    مثل قبلنا
    شبت ناز
    برای تو برای چشمهایت برای من برای دردهایم برای ما برای این همه تنهایی ای کاش خــــــــــــدا کاری کند.
    "حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد! حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ! خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود! برمیگردم چـون دلـتنـگـت مــی شــوم!!!"
    ...چقدر خوبه بعضی از آدما بدونن که اگر چیزی رو به روشون نمیاری“از سادگی نیست”شاید دیگه اونقدر واست مهم نیستن که روشون حساس باشی !!!
    یادمان باشد، فردا ،حتما، ناز گل را بکشیم...


    حق به شب بو بدهیم...
    و نخندیم دیگر، به ترکهای دل هر گلدان...!!
    و به انگشت، نخی خواهیم بست تا فراموش نگردد فردا...! زندگی شیرین است!
    زندگی باید کرد... ولی نه به هر قیمت
    و بدانم که شبی خواهم رفت .... !!!
    و شبی هست که نباشد، پس از آن فردایی ...
    چه خوش خیال است!!

    چه میخندد،چه ژستی گرفته!!

    چه بی ادب است،انگارکینه ی از من دارد!!

    فــــــــــــــــــــــــ ــاصـــــــــــــــــــــ ــلــــــــــــــــــــــ ـه را میگویم!!

    به خیالش تو را از من دور کرده،به خیالش وسط ما دوتا قرار گرفته،چه خوش خیال است

    نمیداند تو جایت خیلی گرمو راحت و امن است.

    آری جای تو اینجا

    در قلب من است وکسی نمیتواند جای تو را بگیرد.هیچکس.

    اینو که تو میدانی...
    فرق من وتو
    گفتی عاشقمی گفتم دوستت دارم
    گفتی اگه یه روز نبینمت میمیرم گفتم من فقط ناراحت می شم
    گفتی من بجز تو به هیچی دیگه فکر نمی کنم گفتم اتفاقا من دارم به خیلی چیزها فکر می کنم
    گفتی تا ابد در قلب منی گفتم فعلا در قلب تو جا دارم
    گفتی اگه بری با یکی دیگه من خودمو می کشم گفتم اما اگه تو بری با یکی دیگه من فقط دلم می خواد طرف را خفه کنم
    گفتی....گفتم.......
    حالا فکر کردی فرق ما اینهاست؟
    فرق ما اینه که
    تو دروغ گفتی من راستشو
    باورم نمیشود اگر سیزده نحس نیست پس چرا حتی یک شعر به نامش نیست
    باورم نمیشود اگر سیزده نحس است پس چرا همیشه راس ساعت سیزده دلت هوایم را میکند
    بیا شعری نو بگوییم
    تو رفته ای که بی من تنهــــــــــا سفر کنی

    مانده ام که بی توشب هاسحر کنم

    تورفته ای که عشق من ازسربه در کنم

    من مانده ام که عشق تو را از تاج سرکنم



    تو میروی و من چ ناشیانه ب خدا میسپارمت
    میمانم و برای :confused:

    نشد


    یه جور دیگه

    داری میری و اروم میگی مراقب خودت باش
    بازم ک داری گولم میزنی!
    من ک نباشم کی مراقبته؟!
    قول بده پشت فرمون اس ندی
    میدونم ب من ک 1 اسم نمیدی
    منظورم یکی دیگس
    روزهاي خوب باهم بودنمان گذشت ...
    روزهايي که با چند خاطره تلخ و شيرين به سر رسيد و
    تنها يادگار از آن روزها يک قلب شکسته برجا ماند.
    روزهاي شيرين عاشقي گذشت و امروز من تنهاي تنهايم ، گذشت
    و اينک دلم هواي تو را کرده است...
    دلم تنگ است براي آن لحظه هاي شيرين با هم بودنمان !



    شبهای بی هم بودنمان دارند میگذرند
    شبهایی ک من یاد تو ام و تو در خانه رقیب
    از این شب ها خاطره اشک ها برایم میترسم بماند و بس
    من در خیالم محبوب توام و امشب و هرشب تنها
    و باز دلتنگ توام
    دلتنگ رویاهای نیامده!
    او آمد چقد طول کشید تا کلید قلبم را پیدا کند
    معصومیتی کودکانه داشت و قلبی مردانه با حسی عمیق
    آشنا بود انگار این همه سال اما دور از من
    امد جوانه زدم ب یمن حضورش
    چ ساده تبر شد
    من منتظرم باز گردد و آخرین ضربه را بزند و تمامم کند
    من درد میکشم
    وقتي او آمد درهاي قلبم را به رويش گشودم
    و همچون کودکي بي ريا و به دور از تزوير با آغوشي باز پذيرايش شدم
    غريبه اي را که فرسنگ ها از من دور بود.
    او قدم به دنيايم گذاشت اما با سنگدلي شاخه هاي درخت زندگي ام را شکست
    بي آنکه حتي از نگاه مهربان باغبان شرم کند.
    من...
    سردی تنت را حس میکنم
    بگذار دستانت را بگیرم
    من حس عمیق قلبت را میفهمم
    اتش قلبم را میپذیری؟
    من دروغ گوی خوبی نیستم
    باورم میکنی؟
    من نگاهت را میخواهم میبخشی؟
    من نامت را تکرار خواهم کرد اجازه میدهی بانو؟
    من تا ابد کنارت میمانم میپذیری مرا؟
    من صبر را خوب بلدم من و دلم صبوریم قبولش میکنی؟
    من اسبی ندارم
    من رویایی نیستم
    واقعیتم را میپذیری؟
    قلبم از آن تو
    دوستش داری؟
    من.....

    به دنبال دستانی هستم که هیچگاه دست سردم رارهانکند....

    به دنبال قلبی هستم که جایی برای عشق آتشینم داشته باشد....

    به دنبال دلی هستم که دروغ او رانشناسد....

    چشمانی که چشمانم رابه خاطربسپارد.....

    ولبانی که نامم رازمزمه کند....

    به دنبال عشقی هستم که درآن جدایی معنایی ندارد.....

    وگاه اگرازدلم رنجیدپاروی عشقش نگذارد......

    من....

    به دنبال سوارنشین اسب سپیدرویاهانیستم.....

    تنهابه دنبال دلی هستم که مفهوم عشق را درک کرده باشد...
    ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻦ

    ﺑﻪ ﮐﻮﭘﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻗﻄﺎﺭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻦ

    ﺁﻣﺪ ﭼﻤﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺭﺍﻡ ﻧﺸﺴﺖ

    ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺗﻮ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻦ
    درخت دلتنگ تبر شد !!
    وقتی
    پرنده ها
    سیمهای برق را
    به شاخه هاى درخت ترجیح دادند ..

    من همان درختم امروز
    اما این بار دلتنگ تبری
    تا تمام کند این رنج را
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا