• و از چرخش یک رقص
    تو خلوت شبانه
    یا از متن یک تصویر
    لوند و دلبرانه
    تو از کجا شکفتی
    تو از کجای قصه
    که شب نیلوفری شه
    مثل دنیای قصه

    از آفاق کدوم قصه شکفتی
    که هم پرواز رویا نازنینی
    که مثل شوق آزادی زلالی
    مثل حس رهایی دل نشینی
    شب از اسم تو گلبارون
    من از عطر عبور تو
    نگاه آینه پر شد از
    گل سرخ حضور تو
    تو از چرخش یک رقص
    تو خلوت شبانه
    یا از متن یک تصویر
    لوند و دلبرانه
    تو از کجا شکفتی
    تو از کجای قصه
    که شب نیلوفری شه
    مثل دنیای قصه
    من از نهايت تاريكي
    و از نهايت شب حرف مي زنم
    اگر به خانه من آمدي
    براي من اي مهربان چراغ بياور
    و يك دريچه كه از آن
    به ازدحام كوچه خوشبختي بنگرم
    لبخند تو
    چون زورقی طلایی
    که بر دریای نیلی گذر می کند
    از پیش چشمان خیره من گذشت
    و من به یکباره زیبایی تو
    و تنهایی خود را
    یافتم

    من از اعماق تاریکی
    فریادت میزنم
    روشنایی زندگی از آن تو
    ب من خیره شو
    چشمانت از آن من
    من دوستت دارم
    دست از دستت که می کشم حسرت همین روزهای کذایی در دلم تاب می خورند آینده چیزی نیست که بشود پنهان اش کرد ! باید از همین جا شعر را قیچی بزنم هفته ها و ماه ها و سالها را رد کنم بدوزم به یک سطر مانده به آخر .. من حالم برای تاب آوردن خوب نیست . چشم در چشمت ک میاندازم لذت این لحظات رویایی در دلم جوانه میزنند گذشته چیزی نبود ک جایت در ان خالی باشد ما از همان سالها عشق را پیوند زدیم به تک تک لحظاتمان سطر سطر ما عاشقانه است ما صبوریم
    دست از دستت که می کشم
    حسرت همین روزهای کذایی
    در دلم تاب می خورند
    آینده چیزی نیست
    که بشود پنهان اش کرد !
    باید از همین جا شعر را
    قیچی بزنم
    هفته ها و ماه ها و سالها را رد کنم
    بدوزم به یک سطر مانده به آخر ..
    من حالم برای تاب آوردن خوب نیست .



    چشم در چشمت ک میاندازم
    لذت این لحظات رویایی
    در دلم جوانه میزنند
    گذشته چیزی نبود
    ک جایت در ان خالی باشد
    ما از همان سالها
    عشق را پیوند زدیم
    به تک تک لحظاتمان
    سطر سطر ما عاشقانه است
    ما صبوریم
    چقدر سرد است!
    وقتی…
    می خواهمت و نیستی
    وقتی دیر می آیی ؛
    دلم هزار جا نمی رود
    یک جا می رود
    آن هم …
    خانه ی رقیبـــ ــ ـ !!



    بی تو امید در من یخ میزنت
    من ک ب تو گفته بودم
    هر جا هستی
    خوش بگذران
    اما برگشتنی مواظب خودت باش
    امشب برای من تنها تداعی کننده ی این واژه های غمناک است:

    “هر روز من – بی تو – تا ابدیت به درازا می کشد”



    به سمت صدای مداوم و زجرآور تیک تاک ساعت که رو می کنم تازه می فهمم ۲ ساعتی ست که امروز آغاز شده …

    تو بگو چگونه تا انتهای شب تاب بیاورم این ابدیت بی تو را ؟



    هر شب بی تو ک میگذرد
    برای من آوار تنهاییست

    تو ......امروز جوابم را ندادی................

    نیم ساعت است روز جدید اغاز شده
    برای من تولدی دوباره برای زجر کشیدن است
    نمی دانم چرا هربار که پر می شوم از هجوم کلمات کسی تنهاییم را در هم می شکندو روحم را دوباره به سمت این فضای انسانی سوق می دهد ؛ زیر نور چراغی که تا چند ثانیه ی پیش گم شده بود میان سوسوی ستارگان…>


    دوباره چشمانم را می بندم، دست سوی آسمان می برم و مشتی ستاره می چینم

    راستی، من که می دانم تو هم اگر پلک هایت را لحظه ای برهم بخوابانی می شنوی صدای سکوت شب را… پس تو هم لحظه ای با من بیا تا اوج آسمان ، این ستاره هایی که چیده ام باشد برای تو !


    من همان شبم
    تنها و پیچیده در خود
    کم می اورمت
    .
    .
    .
    از دوردستهای دست نیافتی چشمکت را نبینم
    بیخابم
    آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد؛
    عمرشان کوتاهاست.

    بعضی ادمهای ساده خیلی عمیقند و خواستنی
    باید مراقبشان بود
    زود میشکنند
    .
    .
    .

    .
    من دلم تنگ شده
    یک وقت هایی باید
    روی یک تکه کاغذ بنویسی
    تـعطیــل است
    و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
    باید به خودت استراحت بدهی
    دراز بکشی
    دست هایت را زیر سرت بگذاری
    به آسمان خیره شوی
    و بی خیال ســوت بزنی
    در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
    پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
    آن وقت با خودت بگویـی
    بگذار منتـظـر بمانند !



    یه وقتایی هس
    میشینم همه نامه های مجازی مو ورق میزنم
    اما نویسنده اونا رو کم میارم
    دراز میکشم و بالشمو زیر سرم میزارم
    بیشتر از اون یه نفر خاص اشکامو دیده
    اما
    جاشو هنوز ک هنوزه نتونسته بگیره
    بعد اونوقته که
    خندم میگیره
    مث دیوونه های عاشق لبخند میزنم و میگم
    این بار ک اینباکسمو پر کردم
    و تو صف منتظر موندی
    تلافی میکنم!
    سنگ در برکه میاندازم و میپندارم
    با همین سنگ زدن ماه ب هم میریزد
    کی ب انداختن سنگ پیاپی در اب
    ماه را میشود از حافظه اب گرفت



    بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
    آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
    مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
    در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
    آدمهای ساده را دوست دارم.

    همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.

    همان ها که برای همه لبخند دارند.

    همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند




    راستش یه دروغ !
    :
    ادمهای ساده را دوس دارم
    همانها ک لبخندم را زود باور میکنند و بعضم را نمیبینند
    من
    از ترنم باران بر پنجره
    ازسمفوني باد در كوچه ها
    از بي رنگي برف بر بام خانه ها
    از پرواز پروانه و از عطر ياس
    از آواز گنجشك هاي بي قرار
    از سبزي يكدست جاليز
    از رويش مترسك ها بر صليب
    و از رستاخيز رنگ
    بر بوم زمين
    زمان را میفهمم
    در گذر
    بي تامل
    بی درنگ


    من از چک چک اشکهایم بر کیبورد
    از ناله باد پشت پنجره
    از بیرنگی لبهایم در ایینه
    از فرار پروانه و رایحه محمدی
    از برگرد برگرد گفتن کبوترها
    از سرخی وسوسه انگیز انار
    از مرگ ادم برفی اول بهار
    و از مرگ رنگ
    زیر چادر شب
    جای خالیت را میفهمم
    قرن هاست
    ساعتهای دیروز تا امشب
    کسی به باران عادت نمی کند
    هر وقت بیاید دوست داشتنی است
    باز باران بارید
    خیس شد خاطره ها
    مرحبا بر دل ابری هوا
    هر کجا هستی باش
    آسمانت آبی
    و دلت از غم فردا خالی...

    باران پاکی میخاهد
    و من از باران فراریم
    عشق او هم پاکی میخاهد
    و این بار او از من فراری است


    یعنی اگر باران ببارد
    هر دو خیس شویم
    ...
    انوقت میشود دستانش را بگیرم؟!
    ن
    زمان اینجا مرده
    من خودم را با تماشای سرگیجه ی عقربه ها گول میزنم

    من
    از ترنم باران بر پنجره
    ازسمفوني باد در كوچه ها
    از بي رنگي برف بر بام خانه ها
    از پرواز پروانه و از عطر ياس
    از آواز گنجشك هاي بي قرار
    از سبزي يكدست جاليز
    از رويش مترسك ها بر صليب
    و از رستاخيز رنگ
    بر بوم زمين
    زمان را میفهمم
    در گذر
    بي تامل
    بی درنگ
    براي فرود
    كاش اي كاش
    قطره باراني بودم

    كاش اي كاش.....
    فقط
    رهامي شدم از
    زخم اين عقربه تند زمان

    من از بارون فراریم
    اما الان دلم بارونیه
    کاش بارون بودم و رو شونه هاش
    رو گونه هاش میباریدم
    میدونم از اون دوردورا داره نگام میکنه
    بدون اینکه چشاشو ببینم
    اما امشب نمیدونم داره کجا رو میبینه من دلتنگم
    اگه همینجور چشاشو روم ببنده
    .
    .
    .
    .
    من دلم میمیره
    بعضی آدما آنقدر
    نگاهشان
    چشم هایشان
    دست هایش
    مهربان است که
    دلت میخواهد
    1 بار در حقشان بدی و نامهربانی کنی
    و ببینی نگاهشان ...
    چشم هایشان ...
    دستهایشان....
    وقتی نامهربان میشود چگونه است
    در نهایت حیرت تو میبینی

    مهربانتر میشوند

    انگار
    بدیت را با خوبی
    امهربانیت را با مهربانی
    پاسخ میدهند
    چقدر دلم تنگ است برای دیدن
    چنین آدم های مهربانی...........
    زیتـــــون چشمـــــان تـــــوست.

    کـــــه مست می کنـــــد مـــــرا.

    در جـــــام های لبریـــــز،

    از بوســـــه های قدیمـــــی

    چشمان زیبا
    چشمان عاشق
    چشمان شهلا
    اما شعر من فقط برای چشمان ساده قهوه ای توست
    با تمام شرمشان از بوسیدنم
    دلم شور می زنه

    می ترسم صبح که از خواب بیدار شدم

    از قاب عکست هم رفته باشی

    از تو بعید نیست


    این دلشوره منو میکشه
    هنوز شمارم تو گوشیت هس؟
    اسممو چی سیو کردی؟
    گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
    گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
    گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...

    گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
    گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
    گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...

    گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید...

    تقصیر خودم بود
    فقط یه لحظه ب تو اندیشیدن....
    ...
    تمام رشته هایم را پنبه کرد
    تقصیر خودم بود
    ن تو
    چشمانت را ببند
    نباید نگاه کنی


    میخاهم انقد دلت داغ داغ برایم بتپد ک
    .
    .
    .
    نیازم را ب دستانت
    زندگی کنی

    خوب نگاه کن،


    خوب نگاه کن، می بینــی؟ لعنتی این ویرانکـــده، آثار باستانی نیست؛ منــم...!!!...




    کسی چه میداند که امروز چند بار فرو ریختم ، از دیدن کسی که تنها لباسش شبیه تو بود .
    از صفر من تا بیست تو راهی به جز تقدیر نیست.دلخوش به استادم مکن حذف اضطراری دیر نیست.من غایبم یا در سکوت.تو حاضر و در گفتگو.من غافل از استاد و درس.تو جزوه می نویسی مو به مو با جزوه و فرمول بیاتا پاس کنم یک واحدی،چیزی نخواندن بهتر از یک شب تلاش بیخودی.
    با عشق در دانشکده جایی برای درس نیست.
    البته ترم هفت و هشت دیگر مجال ترس نیست.
    دانشجو گر عاشق شود،بی پرده مشروط می شود،چیزی شبیه آب هویج با کوفته مخلوط می شود...
    صدای پای آب



    یک پنجره برای دیدن

    یک پنجره برای شنیــــدن

    یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــی

    در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــد

    و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــگ

    یک پنجره که دست های کوچک تنهایــی را

    از بخشش شبانه ی عطر ستاره ها

    سرشار می کنــــــــــــــد

    و می شود از آنجـــــــــــا

    خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کـرد

    یک پنجره برای من کافیــســـت
    وقتی خدا زن را افرید

    وادی عشق یا خیانت؟!

    تمامی ندارد دعوای من با دلم
    دلم طرف توست
    من طرف من
    من ک میبازم تو میبری
    تو ک میبری تو میبری
    این عادلانه است؟!
    میان عقل من با عشق تو دعواست روز و شب
    تو هم مانند من با خویش دعوا می کنی یا نه
    سال ها عاشق یک شخص مجازی سخت است

    در خیالات خودت قصر بسازی، سخت است

    مثل این است که کودک شده باشی، آن وقت-

    هی تو را باز نگیرند به بازی، سخت است

    اینکه دنبال کنی سایه ی مجهولی را

    تا به هم خوردن خط های موازی، سخت است
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا