یادت هست مادر؟
اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، کشتی؛ تا
یک لقمه بیشتر بخورم.
یادت هست؟
شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران
میگفتی بخور تا بزرگ بشی
آقا شیره بشی...
خانوم طلا بشی
و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست
داشته باشم قورت بدهم حتی بغض های نترکیده ام را...
سلام خوبین؟
خیلی خوشحالم که اونجا بهتون خوش میگذره
اینقدر دم رفتن گریه کردینو گریه همه رو در اوردین من همش یاد غریبی خوابگام تو روزای اول می افتادمو گریم میگرفت
با این که زیاد با هم آشنا نبودیم،ولی راستشو بخوای منم مثل بچه های باشگاه دلم تنگ شده بود انرژی مثبتی به آدم میدی چون احساساتت واقعا صادقانس
خیلی خوشحال شدم که دیدمت،
از ته دل آرزو میکنم که موفق باشی.
قدر جایی که هستی رو بدون چون آرزوی خیلیاس(از جمله خودم) پس به سختیاش می ارزه
باسه تسم هل چی سما بگین..اسن باسه من هیسی نخل باسه؟ من فخط میخام تو سارم باسی و به آلزوهات بلسی
نی نی فخط دناهس اینه ته دوستون داله اونم یه عارمه
بختی نبودی میومد به آزی سر بزنه چون تو سفالس کلدی بلی آزی نبود اسن..نی نی نگلان میسد..هم نگلان تو هم نگلان آزی