F.H
پسندها
382

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • پیشاپسش روز مرد!
    روز:روباه مکار
    شاهزاده همیشه گدا
    پینوکیوی دروغگو
    خرس پشمالو
    گرگ شیکمو
    جغد شب بیدار
    گربه نره
    مزاحم هر شب زیبای خفته
    مبارک باد:D
    (انجمن زنان کادو نگرفته در روز زن:))
    روشن است آتش درون شب
    وز پس دودش
    طرحی از ویرانه های دور.
    گر به گوش آید صدایی خشک:
    استخوان مرده می لغزد درون گور.
    دیرگاهی ماند اجاقم سرد
    و چراغم بی نصیب از نور.
    خواب دربان را به راهی برد.
    بی صدا آمد کسی از در،
    در سیاهی اتشی افروخت.
    بی خبر اما
    که نگاهی در تماشا سوخت.
    گرچه می دانم که چشمی راه دارد با فسون شب،
    لیک می بینم ز روزن های خوابی خوش:
    آتشی روشن درون شب.
    کتابو که باز کردم همین اومد که واست میذارم:

    صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
    وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است
    از صبا هر دم مشام جام ما خوش میشود
    آری آری طیب انفاس هواداران خوش است
    ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد
    ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است
    مرغ خوشخواران را بشارت باد کاندر راه عشق
    دوست را با ناله شبهای بیداران خوشست
    نیست در بازار عالم خوشدلی و زانکه هست
    شیوه رندی و خوشباشی عیاران خوشست
    از زبان سوسن آزاده ام آمد به گوش
    کاندرین دیر کهن کار سبکساران خوشست
    حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلیست
    تا نپنداری که احوال جهانداران خوشست
    من عاشق این شعر خیامم.ازش واقعا لذت میبرم

    ابریق می مرا شکستی ربی
    دود می خیزد ز خلوتگاه من.
    کس خبر کی یابد از ویرانه ام؟
    با درون سوخته دارم سخن.
    کی به پایان میرسد افسانه ام؟
    دست از دامان شب برداشتم
    تا بیاویزم به گیسوی سحر.
    خویش را از ساحل افکندم در آب،
    لیک از ژرفای دریا بی خبر.
    بر تن دیوارها طرح شکست.
    کس دگر رنگی در این سامان ندید.
    چشم میدوزد خیال روز و شب
    از درون دل به تصویر امید.
    تا بدین منزل نهادم پای را
    از درای کاروان بگسسته ام.
    گرچه میسوزم از این آتش به جان،
    لیک بر این سوختن دل بسته ام.
    تیرگی پا میکشد از بامها:
    صبح میخندد به راه شهر من.
    دود می خیزد هنوز از خلوتم.
    به درون سوخته ام دارم سخن.
    آره مال سهرابه. من این شعرشو خیلی دوس دارم.
    واحه ای در لحظه

    به سراغ من اگر می آیید،
    پشت هیچستانم.
    پشت هیچستان جایی است.
    پشت هیچستان رگ های هوا، پر قاصدهایی است
    که خبر می آرند، از گل وا شده دورترین بوته خاک.
    روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
    به سر تپه معراج شقایق رفتند.
    پشت هیچستان، چتر خواهش باز است:
    تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
    زنگ باران به صدا می آید.
    آدم اینجا تنهاست
    و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاریست.
    به سراغ من اگر می آیید،
    نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
    چینی نازک تنهایی من
    سلام...آره منم اینقدر بازی دراوردن سر تاپیکام بی حوصله شده بودم
    بی خیال;)
    منتظر تاپیکت هستم
    سلام عزیزم خوبی؟
    ای بابا تاپیک شمام که تا ما اومدیم نظر بدیم قفل شد:(
    امیدوارم بتونیم حرمت باشگاه رو نگه داریم!!!!!!!
    سلام

    وای چقدر جالب و هوشمندانه بود !!!!!!!!!!!!!!!!!

    تصور علوم گذشته خیلی حیرت انگیزه ....

    درود بر شما
    عرضی نیست ، خوشحالم که حالت خوب شده ، برو به سلامت مواظب خودت باش از سایه هم برو که سیاه نشی
    نه ، صاحب شرکت که توی هنرستانمون درس میداد همه پشت سرش به به و چه چه می کردن حتما تو دانشگاه هم همینجوریه
    همکارمم که میگفت توی کنکور کارشناسی مراقب بوده ، به بچه ها میرسونده
    100% حتما یادم می مونه
    نمی دونم چرا بعضی از استادا اینطورین ، صاحب شرکتمون استاد دانشگاهه ولی انقدر باحاله که وقتی میاد شروع می کنیم به گفتن و شنیدنو خندیدن یا یکی از همکارام استاده دانشگاه ساوه ست ، من اکثرا با این دوتایی میریم نقشه برداری ، انقدر میگیم و می خندیم تا پیش هم هستیم که وقتی هم کار تموم میشه بازم خندونیم
    نمی دونم چرا هرچی استاده نافرمه گیر ما میافته
    مرسی
    حتما حتما ، فردا به بچه ها میگم ولی الان آخر ترمه فکر نمی کنی که هم دیر شده باشه هم استاد باهامون چپ بیافته؟
    راست میگی ، پس ماهم یه تومار بنویسیم ، چون تا داریم استاد ناجور 100 نفرهم هستیم که فقط ورودی جدیدیم خالا از ترم بالایی ها بگذر
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا