masoomeh.bnv
پسندها
402

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من شما رو میشناسم خانوم خجالت بکشید مگه خودت برادر نداری مزاحم پسر مردم میشی
    چیزی نیست

    خوب میشم
    دیگه نمی خوام کس دیگه ای هم ناراحت شه

    همیه فکر میکنم خیلی قوی هستم ولی من از همه ضعیف ترم
    بعید نیست سرم را غزل به باد دهد
    و آبروی مرا در محل به باد دهد
    زبان سرخ و سرِ سبز و چند نقطه…، مرا
    دوصد کنایه و ضرب‌المثل به باد دهد
    چه‌قدر نقشه کشیدم برای زندگیم
    بعید نیست که آن را اجل به باد دهد
    بعید نیست سرم را غزل به باد دهد
    و آبروی مرا در محل به باد دهد
    زبان سرخ و سرِ سبز و چند نقطه…، مرا
    دوصد کنایه و ضرب‌المثل به باد دهد
    چه‌قدر نقشه کشیدم برای زندگیم
    بعید نیست که آن را اجل به باد دهد
    از خاطرات گمشده می‌آیم تابوتی از نگاه تو بر دوشم
    بعد از تو من به رسمِ عزاداران غیر از لباسِ تیره نمی‌پوشم
    در سردسیری از منِ بیهوده وقتی که پوچ و خسته و دلسردم
    شب‌ها شبیه خواب و خیال انگار تب می‌کند تن تو در آغوشم
    تکثیر می‌شوند و نمی‌میرند سلول‌های خاطره‌ات در من
    انگار مانده چشم تو در چشمم لحن صدای گرمِ تو در گوشم
    هرچند زیر این‌همه خاکستر، آتش بگیر و شعله بکش در من
    حتی پس از گذشت هزاران سال روشن شو ای ستاره خاموشم
    بعد از تو شاید عاقبتِ من نیز مانند خواجه حافظِ شیراز است
    من زنده‌ام به شعر و پس از مرگم مردُم نمی‌کنند فراموشم
    ضعیف و لاغر و زرد و صدای خواب‌آور
    کنار بستر من قرص‌های خواب‌آور
    لجن گرفتم از این سرگذشت ویروسی
    از این تب، این تبِ مالاریای خواب‌آور
    منی که منحنی زانوان زاویه‌دار
    جدا نمی‌کندم از هوای خواب‌آور
    همین تجمع اجساد مومیایی شهر
    مرا کشانده به این انزوای خواب‌آور
    زمین رها شده دورِ مدارِ بی‌دردی
    و روزنامه پر از قصه‌های خواب‌آور
    هنوز دفترِ خمیازه‌های من باز است
    بخواب شعر! در این ماجرای خواب‌آور
    خورشیدِ پشتِ پنجره‌ی پلک‌های من
    من خسته‌ام! طلوع کن امشب برای من

    می‌ریزم آن‌چه هست برایم به پای تو
    حالا بریز هستی خود را به پای من

    وقتی تو دل‌خوشی، همه‌ی شهر دل‌خوشند
    خوش باش هم به جای خودت هم به جای من

    تو انعکاس من شده‌ای... کوه‌ها هنوز
    تکرار می‌کنند تو را در صدای من

    آهسته‌تر! که عشق تو جُرم است، هیچ‌کس
    در شهر نیست باخبر از ماجرای من

    شاید که ای غریبه تو همزاد با منی
    من... تو... چه‌قدر مثل تو هستم! خدای من!
    فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است
    چه عاشقانه نفس می‌کشم! هوا گرم است

    دوباره «دیده‌امت» زُل بزن به چشمانی
    که از حرارتِ «من دیده‌ام ترا» گرم است

    بگو دومرتبه این را که: «دوستت دارم»
    دلم هنوز به این جمله‌ی شما گرم است

    بیا گناه کنیم عشق را... نترس خدا
    هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است

    من و تو اهل بهشتیم اگرچه می‌گویند
    جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است

    ...

    به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه می‌گویم
    که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است
    ……………..
    نوشته‌ام به دلِ شعرهای غیرمجاز
    که دوست دارمت ای آشنای غیرمجاز
    هوا بد است، بِکِش شیشه‌ی حسادت را
    که دور باشد از این‌جا هوای غیرمجاز
    به کوچه پا نگذاریم تا نفرمایند:
    جدا شوند زِ هم این دو تای غیرمجاز
    دل است، من به تو تجویز می‌کنم ـ دیگر
    مباد پُک بزنی بر دوای غیرمجاز
    ترا نگاه کنم هرچه روز تعطیل است
    مرا ببر به همین سینمای غیرمجاز
    تو ـ صحنه‌های رمانتیک و جمله‌های قشنگ
    که حفظ کرده‌ای از فیلم‌های غیرمجاز
    زبان به کام بگیر و شبیه مردم باش
    مباد دم بزنی از خدای غیرمجاز
    وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود
    باید بگویم اسم دلم ، دل نمی‌شود
    دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند
    دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود
    تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای
    از آسمان فاصله نازل نمی‌شود
    خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم
    آیا کسی زِ پنجره داخل نمی‌شود؟
    می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها
    دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود
    تا نیستی تمام غزل‌ها معلّق اند
    این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود
    خورشیدِ پشتِ پنجره‌ی پلک‌های من
    من خسته‌ام! طلوع کن امشب برای من

    می‌ریزم آن‌چه هست برایم به پای تو
    حالا بریز هستی خود را به پای من

    وقتی تو دل‌خوشی، همه‌ی شهر دل‌خوشند
    خوش باش هم به جای خودت هم به جای من

    تو انعکاس من شده‌ای... کوه‌ها هنوز
    تکرار می‌کنند تو را در صدای من

    آهسته‌تر! که عشق تو جُرم است، هیچ‌کس
    در شهر نیست باخبر از ماجرای من

    شاید که ای غریبه تو همزاد با منی
    من... تو... چه‌قدر مثل تو هستم! خدای من!
    تا می‌کشم خطوطِ تو را پاک می‌شوی
    داری کمی فراتر از ادراک می‌شوی
    هرلحظه از نگاهِ دلم می‌چکی ولی
    با دستمالِ کاغذی‌ام پاک می‌شوی
    این عابران که می‌گذرند از خیال من
    مشکوک نیستند تو شکاک می‌شوی
    تو زنده‌ای هنوز برایم گمان نکن
    در گورِ خاطرات خوشم خاک می‌شوی
    باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
    وقتی که عاشقی چه خطرناک می‌شوی

    تا می‌کشم خطوطِ تو را پاک می‌شوی
    داری کمی فراتر از ادراک می‌شوی
    هرلحظه از نگاهِ دلم می‌چکی ولی
    با دستمالِ کاغذی‌ام پاک می‌شوی
    این عابران که می‌گذرند از خیال من
    مشکوک نیستند تو شکاک می‌شوی
    تو زنده‌ای هنوز برایم گمان نکن
    در گورِ خاطرات خوشم خاک می‌شوی
    باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
    وقتی که عاشقی چه خطرناک می‌شوی
    به یاد اون لحظه التماس خندیدن و گذاشتن گریه حالمو گرفتی یادت باشه

    یه شعر برای این حالم گفتم ببین

    بخند تا که نگاه تو باورم بشود

    ردیف بیت غزلهای پر پرم بشود

    هوا هوا همه در رقص و عاشقی باشم

    در این میان عطش جام دیگرم بشود

    سپید گونه تو سرخ شرم و تردید است

    اسیر بی خودی بوسه ی ترم بشود

    بخندی و همه شهرعاشقت بشوند

    و کوچه های تن بی جان و بی سرم بشود

    نباشم و بنوازند باز عاشقها

    بخند تا که نگاه تو باورم بشود
    اینقد دوست دارم که عیبی نداره اینو میزارم به پای ...... تو نسبت به من البته اگه داشته باشی
    اگه رفتی خدا پشتت اما همیشه در باره من خیلی زود قضاوت میکنی یادت باشه
    سلام خانمی:)
    من شما رو تو لیست یکی از دوستام دیدم،تیکا:cool:
    قبلا هم تاپیک خداحافظیتو دیده بودم:(
    وقتی دیدم دوباره اومدی خیلی خوشحال شدم:smile:
    گفتم این دفعه بهت پیشنهاد دوستی بدم:gol:
    خوشحال شدم قبول کردی:heart:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا