L.KH.ANZALI

تولدت مبارک

عیدت مبارک

تولده سها جونه...تولد ...تولد...تولدش مبارک

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.p...A7%D8%B1%DA%A9

سلام دوست عزیز

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/410981-%DB%8C%DA%A9-%D8%AF%D8%B1%D8%B3-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF?p=5661845#post5661845

سلام مهندس خودتو بیشتر معرفی کن؟

سلام آبای!
شما هم فنیه گیلان هستی؟

تمام مزرعه را کلاغها خوردند...
بیچاره کلاغها که زیر بار اتهام سیاه شدند!

سلام ..خوبید؟
چرا اینطور فکر کردید؟؟؟

سير تاريخيه مهريه ونتايج اون
عصر شکار: 20 کيلو گوشت دايناسور، 40 کيلو گوشت اژدها.
نتيجه: دايناسورها منقرض شدند
عصر کشاورزي: 24 دست تبر سنگي، 24 دست تيغه و داس جنگي.
نتيجه: افزايش قتل به دليل دم دست بودن داس براي خانوم ها
عصر فلز: 70 ورقه مسي، 50 تا خنجر مفرغي و سرگرز آهني.
نتيجه: افزايش شکستگي سر مردان به دليل تماس با گرز آهني
عصر بخار: 30 هزارتومان و بخار کردن آب حوض خانه عروس خانوم
نتيجه: کمبود آب و جيره بندي شدن آب
عصر صنعت: 1 ميليون پول، 14 سکه طلا، يک اتومبيل و هرچي که با ص شروع ميشد
نتيجه: بنا به درخواست آقايان توليد ژيان آغاز شد
عصر کامپيوتر: هم وزن عروس خانم سکه طلا!!!
نتيجه: هرچي عروس خانوم مانکن تر باشد بهتر است
نتيجه گيري کلي: بابا بگو نميخوايم زن بهت بديم ديگه... اين کارها يعني چي؟؟

عامل اصلي انقراض دايناسور ها==> عروس ها
عامل اصلي کمبود آب در تابستان ها==> عروس ها
عامل اصلي افزايش ماشين هاي فرسوده در سطح شهر==> عروس ها
عامل اصلي افزايش چاقي و افزايش بيماري ها==> عروس ها

شخصی که مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 پنس اضافه تر می دهد!
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و به مقصد رسیدیم .
موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم .
با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم!
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد .
من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس می فروختم!

اگر شبی از شبهای زمستان مسافری به امید گرمی نگاهت به تو پناه آورد تنهاش نذار ، شاید در گرمترین روزهای تابستان به خنکی لبخندش محتاج باشی

یادش بخیر بچه که بودیم پسرا عاشق مردای افسانه ای بودن دخترا عاشق عروسک...حالا که بزرگ شدیم دخترا عاشق مردای افسانه ای شدن پسرا عاشق عروسک!!!!!!!!!!!!