naghmeirani
پسندها
51,650

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عید بی تو!!! .. با تو ......

    بـی تـو اینجـا همه در حبس ابــد تبعیدند *** سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
    از همان لحظه که از چشم یقین افتــادند *** چشم هــــــــای نــگران آیــــــنه تردیدند
    نــشد از ســایه خود هــم بـــگریزند دمی *** هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند
    چون بجز سایه ندیدند کسی در پی خود *** همه از دیــــدن تنهایـــی خود ترسیدند
    غــرق دریـــای تــو بــودند ولـی ماهی وار *** باز هم نــام و نشــان تو ز هم پرسیدند
    در پی دوست همه جای جهان را گشتند *** کس ندیدند در آئینه بـــه خود خندیدند
    سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است *** فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند
    تــو بیــایی همه ســاعت هــا و ثانیه هــا *** از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند

    کجایی ای که دل و جانم به فدای قدمت مولا جان ....

    حلول سال نو - با تاخیر - مبارک:gol:
    درود بر نغمه عزيز
    دستت درد نكنه ممنونم خيلي دعاي زيبايي بود انشالله براي تو هم همين جور باشه
    و بر آمد بهاری دیگر
    مست و زیبا و فریبا ، چون دوست
    سبدی پیدا کن ،
    پر کن از سوسن و سنبل که نکوست
    همره باد بهاری بفرست :
    پیک نوروزی و شادی بر دوست
    یک ستاره برای من کافی است

    تا بهانه ای برای تماشای آسمان داشته باشم

    تا در دفتر نقاشی ام ماه تنها نباشد

    وشبها را هم برای خود معنی کنم

    ...به یادت باشم

    ستاره ام باش
    اگر باران بودم ،آنقدر می باریدم تا غبار غم از دلت بردارم اگر اشک بودم ، مثل باران بهاری به پایت

    می گریستم

    اگر عشق بودم ،‌آهنگ دوست

    داشتن را

    برایت می نواختم

    دوستت دارم
    دلم میخواست ميدانستي شبها...

    تنها ستاره اي را كه به نامت زده ام...

    به چشمانم سنجاق ميكنم...

    تا يادم نرود در روي زمين كسي هست...

    كه سبزي لحظه هايش .... آرزوي من است !

    دلم میخواست می دانستی...

    که شادی ات... دنيای من است...

    و اندوهت... ويرانی لحظه هايم!


    که چگونه در خنده هايت به اوج می رسم...

    اما کاش می توانستم نشانت دهم...

    که با هر نفسم...

    دانسته و يا ندانسته...

    به یادت هستم

    به تو فکر میکنم به کسی که

    نامش در اندیشه من

    عشقش در قلب من

    کلامش در دفتر من

    دیدارش آرزوی من است
    چو بشنوي سخن اهل دل مگو که خطاست...سخن شناس نه اي جان من خطا اين جاست
    سرم به دنيي و عقبي فرو نمي آيد...تبارک الله از اين فتنه ها که در سر ماست
    در اندرون من خسته دل ندانم کيست...که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
    دلم ز پرده برون شد کجايي اي مطرب...بنال هان که از اين پرده کار ما به نواست
    مرا به کار جهان هرگز التفات نبود...رخ تو در نظر من چنين خوشش آراست
    تو نیستی و این در و دیوار هیچ‌وقت...
    غیر از تو من به هیچ‌کس انگار هیچ‌وقت...

    این‌جا دلم برای تو هِی شور می‌زند
    از خود مواظبت کن و نگذار هیچ‌وقت...

    اخبار گفت شهر شما امن و راحت است
    من باورم نمی‌شود، اخبار هیچ‌وقت...

    حیفـــند روزهای جوانی، نمی‌شوند
    این روزها دو مرتبه تکرار هیچ‌وقت...

    من نیستم بیا و فراموش کن مرا
    کی بوده‌ام برات سزاوار؟... هیچ‌وقت!

    بگذار من شکسته شوم تو صبور باش
    جوری بمان همیشه که انگار هیچ‌وقت...
    در چشمانم تنهايي ام را پنهان مي کنم

    در دلم، دل تنگي ام را

    در سکوتم، حرف هاي نگفته ام را

    در لبخندم، غصه هايم را

    دل من چه خردسال است

    ...ساده مي نگرد

    ساده مي خندد

    ساده مي پوشد

    دل من از تبار ديوارهاي کاهگلي ست

    ساده مي افتد

    ساده مــــي شکند
    قسم خورده بودم هرگز خود را فراموش مکنم

    عهد بسته بودم که تنها خود را به خاطر خود دوست داشته باشم


    چشمان خویش را در برابر هیچ چشم دیگری نگشایم وتنها با خود اندیشه کنم


    اما تو آمدی وسوگند مرا شکستی


    چشمانم را در برابر چشمانت گشودم عهد خویش را فراموش کردم


    وخود را به خاطر تو فراموش کردم باخود اندیشیدم فقط برای تو


    نمیدانی با من چه کردی سراسر وجودم را از من گرفتی

    دیگر توانی برایم نمانده جز تنها عشق ابدی تو


    آمدی وبا آمدنت برای همیشه شکستم صدایم زدی وهمراه صدایت درخود محوشدم


    باورم باورتو بود وبودنم بودن تو

    دوستت دارم
    فقط با تو
    من همی دارم سخن با تو ؛ فقط با تو !
    نه کس خواهم که گوشش بر در دیوار دل باشد
    که گوید با تو خواهد بود !
    بیا خواهم سخن گفتن ز تنهایی ، ز بی تابی
    چه گویم ؟ از کجا گویم ؟
    مگر در این زمان جایی برای درد دل گفتن به جا مانده ؟
    مگر با هر کسی شاید زبان دل
    نمی دانم چرا ؟ با تو همی گویم : چرا ؟
    مگر عشق و صداقت از میان مردمان این دیار پر تلاطم رخت بر بسته ؟
    که همچون مار بر دور عزیزان چنبری از کینه و ماتم گرفته ؟
    دل من ! ای تو همراه تمام سختی دوران تنهایی !
    ای تو همراز تمام حرفهای پر ز تنهایی !
    تو خود گو ، تو خود گو
    چرا نداری فرصتی یا مهلتی !؟
    چرا هیچت نمی خوانند ؟!
    چرا پیشت نمی مانند ؟!
    نگویم بیش از این ،
    جانا ! نگویم تا تو هم پیش خودت ،
    باز به امید کسی باشی
    که در نزد تو آسوده نشیند
    که در پیش تو از رفتن نگوید
    که آری یار با عشق و صفا باشد
    که همراه تو تا آخر دنیا به جا ماند
    تا نگویی با من آری ، من همی فهمیده ام چرا گویند دنیا 2 روزی بیش نیست !
    چون که هر کس را بداری دوست از روی صداقت
    به تو گوید
    که من تا آخر دنیا ، نخواهم رفت از برت جانا .. !!
    شنيدم که چون قوی زيبا بميرد

    فريبنده زاد و فريبا بميرد

    شب مرگ تنها نشيند به موجی

    رود گوشه ای دور و تنها بميرد

    در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب

    که خود در ميان غزلها بميرد

    گروهی بر آنند که اين مرغ شيدا

    کجا عاشقی کرد آنجا بميرد

    شب مرگ از بيم آنجا شتابد

    که از مرگ غافل شود تا بميرد

    من اين نکته گيرم که باور نکردم

    نديدم که قويی به صحرا بميرد

    چو روزی ز آغوش دريا برآمد

    شبی هم در آغوش دريا بميرد

    تو دريای من بودی آغوش باز کن

    که ميِخواهد اين قوی زيبا بميرد
    تو باراني ، کسي به بارون عادت نميکنه ، هر وقت بياد دوست داشتنيه !
    من که چیز زیادی نخواستم

    تنها آسمان را خواستم و گاهی تو را

    که اگر ماه نباشد روشنایی شب هایم شوی...
    قبول دارین : 3 ساعت تو اتاق میشینی درس میخونی هیچکس نمیگه خسته نباشی ولی 1 ثانیه موبایلت رو بر میداری ببینی کی sms داده بابات میاد میگه : خسته نباشی!!!!
    سلام
    عیدتون مبارک
    ببخشید با تاخیر اومدم گرفتاری داشتم سرم شلوغ بود
    موفق باشین و سال خوبی باشه براتون
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا