mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سفربه رویا..!





    برای چندمین بارازتوگفتم



    که شهرعشق توپایان ندارد



    به یادت هست زخمی بردلم هست



    که جزلبخندتودرمان ندارد
    بده دستات رو به من تا باورم شه پیشمی

    می دونم خوب می دونی تو تارو پود و ریشمی

    تو که از دنیا گذشتی واسه یک خنده ی من

    چرا من نگذرم از یه پوست و خون به اسم تن

    تو خیال من نبود دوباره عاشقی کنم

    ممنونم اجازه دادی تا دوباره زندگی کنم

    نمی دونم چی بگم تا باورت شه جونمی

    توی این کابوس درد،رویایه مهربونمی

    وقتی حتی پیشمی دلم تنگ میشه باز

    عشق تو توی لحظه هام حادثه ساز و قصه ساز

    به جون خودم که بی تو از نفس هم سیر میشم

    نمی دونم چی میشه بد جوری گوشه گیر میشم

    هر چقدر که بد میشم اما تو نجابت می کنی

    هر کجای دنیا که باشم بامنی و بر منی

    نگران حال و روزم بیشتر از خوده منی
    من در این دلواپسی نشسته ام تنها...

    می خواهم با تو سخن بگویم...

    می خواهم باز چهره ات را با همان لبخند کودکانه ببینم...

    می خواهم هرچه انتهایش به اسم تو و یاد تو ختم می شود...

    شعرهایم ناتمام ماندند...اسیر دلتنگی شدم من...

    و خواب مرا به رویای با تو بودن می رساند...

    کاش خیابان های شلوغ سهم ما نبود...

    اما...غصه ای نخواهم خورد...

    حرف های ناتمامم را به روی دیوار قلبم حک میکنم و با دیدنت همه را تکمیل می کنم...

    بهاراز راه می رسد و ما دوباره به بودن و رسیدن به انتهای جاده ی سرنوشت می اندیشیم...
    همه روزم خدایا سیریست به تو می اندیشم
    پی عشق فریبنده و زاینده ، به تومی اندیشم
    همچو قویی ، به دل دریاچه عشقت که منم
    نشسته بر موج سوارم ، به تو می اندیشم . . .
    .
    .
    .
    بانو .........

    فرهاد نیستم

    کوه بکنم؛

    ظرف‌ها را که می‌شویم

    یعنی دوستت دارم.
    امشب به جنون کشیده میلم برگرد
    ای جاری ندبه در کمیلم برگرد

    بی تو شب تاریک مرا نوری نیست
    برگرد ستاره ی سهیلم برگرد . . .
    .
    .
    اللهم عجل لولیک الفرج
    .


    در حضور خار ها هم میشود یک یاس بود / در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود


    میشود حتی برای دیدن پروانه ها / شیشه های مات یک متروکه را الماس بود

    کاش میشد ، حرفی از کاش میشد هم نبود / هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود

    .

    .

    .
    ****<< جلسه هفتگی قرائت قرآن باشگاه مهندسان ایران >>****
    سلام به شما دوست و حافظ عزیز
    پيامبر اکرم - صلّي الله عليه و آله - فرمود: واي بر کسي که قرآن را در بين لبهاي خود لقلقه کند و در آن تدبر و تفکر نکند.

    :gol:<<تفسیر نور سوره حمد>>:gol:
    آوخ! هنوز زخمیم و رنج می برم
    دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم

    مردم چه می کنند که لبخند می زنند
    غم را نمی شود که به رویم نیاورم

    قانون روزگار چگونه ست کین چنین
    درگیر جنگ تن به تنی نا برابرم

    تو آنقدر شبیه به سنگی که مدتی ست
    از فکر دیدن تو ترک می خورد سرم

    وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت
    از این همیشه ها که ندارند باورم

    حال مرا نپرس که هنجار ها مرا
    مجبور می کنند بگویم که "بهترم"
    :surprised::surprised: سلام, تو خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    به او بگوييد دوستش دارم با صدايي آهسته ،

    آهسته تر از صداي بال پروانه ها

    به او بگوييد دوستش دارم

    با صدايي بلند ،

    بلند تر از صداي پرواز کبوتران عاشق

    به او بگوييد دوستش دارم

    با هيچ صدايي ،

    چون فرياد دوستت دارم
    تو می تونی منو از پا در اری

    تو می تونی که اشکم و در بیاری

    فقط تویی که می تونی عزیزم

    من و عمری توی کما بذاری

    تو می تونی که روحم رو بپاشی

    تو می تونی دوستم نداشته باشی

    آره تویی که می تونی عزیزم

    بری لحظه ای یاد من نباشی

    ولی خوب میدونی نمی تونی بگیری از دلم چشاتو

    ولی خوب میدونی نمی تونی بگیری از من خاطراتو
    چشمانم در آسمان

    به جستجوی آخرین ستاره ی شب است...

    و می روم به اوج ، کنار او..

    ستاره ای که در سپهر آرزو..

    یگانه تقدیر من است..
    قاصدک! شعر مرا از بر کن

    برو آن گوشه باغ

    سمت آن مانی من

    و بخوان در گوشش

    و بگو باور کن،

    یک نفر یاد تو را هرگز از دل نبرد ...
    این مثنوی حدیث پریشانی من است

    بشنو که سوگنامه ویرانی من است

    امشب نه این که شام غریبان گرفته ام

    بلکه یمن آمدنت جان گرفته ام

    گفتی غزل بگو، غزلم شور و حال مرد

    بعد از تو حس شعر فنا شد خیال مرد

    گفتم مرو که تیره شود زندگانیم

    با رفتنت به خاک سیه می نشانیم

    گفتی زمین مجال رسیدن نمی دهد

    بر چشم باز فرصت دیدن نمی دهد
    تو سکوت میکنی و
    فریاد زمانم را نمی شنوی
    یک روز
    من سکوت خواهم کرد و
    تو آن روزبرای اولین بار
    مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید
    اشکهایم را به تو تقدیم می کنم...


    تا شاید در آسمانی که روزی به رنگ ما بود... باران ببارد...


    آنجا که رهگذران مرا که نه...ما را آواز می کردند!!!!


    که شاید نمی دانستند...سکوت رمز لحظه های باران است!!!


    و پاییز بی آن شانه ها جز غم گریه برایم چه خواهد داشت؟؟؟


    پس بگذار ببارد...بارانی که تنم را یاده شانه های خیسه او می اندازد!!!
    برمی‌گردی
    از اول می‌آیی

    من ایستاده‌ام
    روبه‌روی ِ سال‌های ِ پیش‌رو
    تو از آینده می‌رسی
    توی ِ دست‌هات
    اضطراب ِ نخستین "دوستت‌دارم‌"هاست
    مشت‌‌ می‌کنی
    خُرد می‌شود

    برمی‌گردی
    از اول می‌آیی
    از خجالت‌گونه‌های ِ روز اول
    تا صمیمیت دست‌های ِ روز آخر
    با همان بارانی و جیب‌های ِ گرم
    و صدای ِ قدم‌هامان
    در گوش‌های ِ یخی‌ ِ ِپیاده‌رو

    برمی‌گردی
    مثل باران
    مثل برف
    مثل تمام پاییزهایی که برگشته‌اند
    و همه‌چیز با تو برمی‌گردد
    حتا آن قطاری
    که سال هاست
    فقط می‌رود ...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا