mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ونوس خانم, منظورتون منم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    کسی نخواست شما باور کنید!!!!!!

    اصلا شما ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:surprised:

    مهندس اگه میشه این خانمو به ما هم معرفی کینید!!!!:redface:
    هر چه میخواهید بگویید من باور نمیکنم و نخواهم کرد
    مهندس لطفا باهام تماس بگیرید:surprised: :surprised:

    من باید بدونم بعد از فوت پدربزرگم و اون تماس اخرتون چه اتفاقی افتاده!!!

    مرسی:redface:
    پرستو ها چرا پرواز کردید / جدایی را شما آغاز کردید

    خوشا آنانکه دلداری ندارند / به عشقو عاشقی کاری ندارند

    خداحافظ برای تو رهایی / برای من فقط درد جدایی

    خداحافظ برای تو چه آسان / ولی قلبم ز واژه اش چه سوزان
    نجمه زارع

    خورشیدِ پشتِ پنجره‌ی پلک‌های من
    من خسته‌ام! طلوع کن امشب برای من

    می‌ریزم آن‌چه هست برایم به پای تو
    حالا بریز هستی خود را به پای من

    وقتی تو دل‌خوشی، همه‌ی شهر دل‌خوشند
    خوش باش هم به جای خودت هم به جای من

    تو انعکاس من شده‌ای... کوه‌ها هنوز
    تکرار می‌کنند تو را در صدای من

    آهسته‌تر! که عشق تو جُرم است، هیچ‌کس
    در شهر نیست باخبر از ماجرای من

    شاید که ای غریبه تو همزاد با منی
    من... تو... چه‌قدر مثل تو هستم! خدای من!
    نجمه زارع

    فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است
    چه عاشقانه نفس می‌کشم! هوا گرم است

    دوباره «دیده‌امت» زُل بزن به چشمانی
    که از حرارتِ «من دیده‌ام ترا» گرم است

    بگو دومرتبه این را که: «دوستت دارم»
    دلم هنوز به این جمله‌ی شما گرم است

    بیا گناه کنیم عشق را... نترس خدا
    هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است

    من و تو اهل بهشتیم اگرچه می‌گویند
    جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است

    ...

    به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه می‌گویم
    که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است
    نجمه زارع

    تا می‌کشم خطوطِ تو را پاک می‌شوی
    داری کمی فراتر از ادراک می‌شوی
    هرلحظه از نگاهِ دلم می‌چکی ولی
    با دستمالِ کاغذی‌ام پاک می‌شوی
    این عابران که می‌گذرند از خیال من
    مشکوک نیستند تو شکاک می‌شوی
    تو زنده‌ای هنوز برایم گمان نکن
    در گورِ خاطرات خوشم خاک می‌شوی
    باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
    وقتی که عاشقی چه خطرناک می‌شوی!

    نجمه زارع

    تا می‌کشم خطوطِ تو را پاک می‌شوی
    داری کمی فراتر از ادراک می‌شوی
    هرلحظه از نگاهِ دلم می‌چکی ولی
    با دستمالِ کاغذی‌ام پاک می‌شوی
    این عابران که می‌گذرند از خیال من
    مشکوک نیستند تو شکاک می‌شوی
    تو زنده‌ای هنوز برایم گمان نکن
    در گورِ خاطرات خوشم خاک می‌شوی
    باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
    وقتی که عاشقی چه خطرناک می‌شوی!
    آوخ! هنوز زخمیم و رنج می برم
    دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم

    مردم چه می کنند که لبخند می زنند
    غم را نمی شود که به رویم نیاورم

    قانون روزگار چگونه ست کین چنین
    درگیر جنگ تن به تنی نا برابرم

    تو آنقدر شبیه به سنگی که مدتی ست
    از فکر دیدن تو ترک می خورد سرم

    وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت
    از این همیشه ها که ندارند باورم

    حال مرا نپرس که هنجار ها مرا
    مجبور می کنند بگویم که "بهترم"

    نجمه زارع
    خبر به دورترین نقطة جهان برسد
    نخواست او به من خسته ـ بی‌گمان ـ برسد
    شکنجه بیشتر از این‌؟ که پیش چشم خودت‌
    کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد
    چه می‌کنی‌، اگر او را که خواستی یک‌عمر
    به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...
    رها کنی‌، برود، از دلت جدا باشد
    به آن‌که دوست‌تَرَش داشته‌، به آن برسد
    رها کنی‌، بروند و دوتا پرنده شوند
    خبر به دورترین نقطة جهان برسد
    گلایه‌ای نکنی‌، بغض خویش را بخوری‌
    که هق‌هق تو مبادا به گوششان برسد
    خدا کند که‌... نه‌! نفرین نمی‌کنم‌، نکند
    به او، که عاشق او بوده‌ام‌، زیان برسد
    خدا کند فقط این عشق از سرم برود
    خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
    برای عشــق گریــه کن ،


    اما کســی رابه خاطر عشــق به گریــه ننداز


    با عشــق بــازی کن ،


    اما هرگز کســی را باعشــق بــازی نده
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا