شهرام 59
پسندها
7,257

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سسسسسسسلام،اگه نمي گي چقد نق ميزني،املوز كللي كلافه و خشتم(خسته ام):(تو خوفي؟
    سلام بر داداش شهرام خودم.خوبی؟چه خبرا؟گزینش چطو بود؟پس کی میری سرکار پارتی ما شی؟
    فردا بايد صبح زود بيدار شم،الان بابام شاكي ميشه كه بيدارم دوسي،اميدوارم فردا روز زيباو شادي برات باشه،شبت زيبا،اگه شد فردا ظهر يه سر ميزنم
    الاني خجالت كسيدم،بيا فهههلا ني ني نباسم؛امسب كافيمه،من بزلگيم بلدم حلف بزنم،ملبي(مربي) مهدمون يادم داده،اره من 4 سال تحصيل رو از خانواده دور بودم،و هميشه عادت داشتم يه عروسكم رو با خودم ميبرم تا شب خوابم ببره
    خداروشكر .دنبال كار رفتين؟ارشد امتحان دادين؟اگه دادين چطور بود؟
    حالا از اين بگذريم
    خودتون چطورين؟خدا بد نده چي شده بود گرفتار شدين ؟كاري از دست ما بر مياد تعارف نكن با جون و دل انجام ميديم
    مرسي،ميگم دوسي حالا ديگه اينجول باهام لفطال نكن واقههااا فكل ميتونم ني نيم،به مامانم مي گفتم حالا كدوم عروسكم رو ببرم بوشهر،دستش رو دندون مي گرفت واااي شيما تو چند مدت ديگه به عنوان استاد مي خواي تدريس كني ،بعد فكر اين هستي كه با كدوم عروسكت بري بوشهر
    سلاممممممممممم
    گلم چطورين؟اين چه حرفيه ؟من كيم كه شما رو حلال كنم هر كس يه جور اخلاقي دره و يه جور از اخلاقارو ميپسنده شايد شما اخلاق منو دوس نداشته باشين
    لاستي يه چيز ديگه هم برام جالب بود اونم اينكه،يه پيرزن با شوهرش كه تمام بدنش ميلرزيد،اومده بود كه وقت جراحي برا خانومش بگيره كه پوست صورتش رو بكشه،فكر نمي كنم از اتاق عمل سالم بيرون ميومد،البته دور از جونش
    بههدم خودم بودم كه يه كفش تاق تاقي(پاشنه دار) خههلي بلند پوسيده بودم بعد ديدم كه نمي تونم باهاش رانندگي كنم،سوژه اي بود كه پشت هر چراغ قرمزي كه وايمسادم،تند تند كفشم رو دراوردم و اسپرت پوشيدم،بعد دوباره به مطب دكتر كه رسيدم كفش پاشنه دارم رو پوشيدم و دوباره موقع رانندگي،... خلاصه به اين نتيجه رسيدم كه جي جي مگه مجبوريييييييييييي:biggrin:
    متشکرم شهرام جان...سرتون سلامت باشه عزیز...محبت دارید.
    امیدوارم هیچوقت به همچین درکی نرسید و حتی واسه یه لحظه هم این تلخی رو حس نکنید.:cry:
    بی نهایت از ابراز همدردیتون سپاسگزارم...خداوند رفتگان شما رو هم قرین رحمت ابدیشون بفرمایند.
    بهههههله كلا من با همين سيلين عسليام كارام راه ميوفته:biggrin:اولا يه دختر خانوم ديدم پشت ماشين تقريبا 21 ساله،خييلي قشنگ با چادر حجاب زده بود،خيلي خوشم اومد كه اين جور حجابش رو رعايت كرده با اين سن،بعد يه بچه پسل ديدم كه كفشش چلاغ داست،يكي از كفشاش چلاغس سوخته بود وقتي راه ميرفت فقط يه كفشش روشن ميشد،جالبيش اينجا بود كه به جا اينكه حواسش به جلوش باشه به كفشاش نگاه مي كرد
    حامد و خیلی وقت ندیدم.چون نیمارو قبلا دیده بودم فکر میکردم شما اونی.اسم نیما یادم نبود تا اینکه شما گفتی.
    آدمیزاد دیگه.جایزالخظا.:smile:
    خلاصه خوشحال شدم.ایشالا تو باشگاه ازتون استفاده میکنم
    لفتم بلا باباهيم سيلين زبوني كلدم و برگستم،اون مثل تو نمي گه خودت رو لوس نتون:razz:من ني ني عجيب غريبيم،گاهي خودمم با علايقايي كه دارم و كارام خندم ميگيره،املوز چند تا صحنه تو خيابون ديدم خوشم اومد
    آررررررره منظورم همون بود.اشتباه گرفتم ببخشید.:biggrin:
    حالا افتخار آشنایی میدین که؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    اره تيوتي رو مي گم،افلين دوسي،دلت بزرگ باسه دوسي،وگرنه وقت برا احساس پيري و ... زياد هست،اله مطمئنم همون بع بعيا هم ديدي،خب چيكالسون دالي سير كاكائو دوس دالن
    سوالای کیلیشه ای نپرس.ماهم یه بنده ای از خدا.;)
    روز کنکور امسال.مهندسی شیمی و میگم با حامد سوار ماشینت بودیم.اوکی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا